یادگیری و پیشرفت
:::::::::::::::: ::::::::::::::::
دیجیتال مارکتینگ
:::::::::::::::: ::::::::::::::::
رشد کسب‌وکار
:::::::::::::::: ::::::::::::::::
صنعت آموزش


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 19 اسفند 1397
بازدید : 565
نویسنده : کیا فایل

از جمهوري تا سلطنت

 

این متن شامل 26 صفحه می باشد 

در خلال نغمة جمهوري در ايران، اروپائيان و عده اي ديگر در كشورهاي خارجه مانند مصر و عراق و تركيه و غيره تصور ميكردند كه جنبش جمهوري خواهي در ايران طبيعي بوده و ملت ايران براي برقراري رژيم جمهوري واقعاً قيام و اقدام كرده است، لذا پاره اي از جرايد در اطراف نهضت جمهوري در ايران قلمفرسائي كرده مقالات و اخبار مختلفي راجع به اين نهضت انتشار مي دادند.

از جمله جرايدي كه در اين زمينه به بحث پرداخته روزنامه «لاپره مس» منطبعة پاريس مي باشد كه در تاريخ 32 مارس 1924 برابر دوم حمل 1303 خورشيدي (يعني درست مصادف با روز واقعة دوم حمل 1303 مجلس كه در جلد دوم بتفصيل از آن سخن رفته است) مقالة زير را كه حاكي از خبر حالت روحي و جسمي شاه در اروپا مياشد درج كرده است:

«در جوار جنگل «بولوني» در خيابان مالاكوف، در يك عمارت مخصوصي شاه ايران كه خلع شده[1] در نهايت عزلت و انزوا زندگي ميكند، خبر انقلاب ايران كه يك هفته قبل به او رسيد او را بشدت متألم نمود.

يك پيشخدمت بما گفت :« اينك اعليحضرت»

ما شاهرا يكسال قبل وقتي از پاريس عبور نمود و پيش از آنكه به لندن برود ديده بودم. اين ديگر آن جوان متبسم و مهربان كه چشم هاي تيز در صورت فربه داشت نيست. امروز شاه با پيشاني چين خورده و شانه هاي خم شده و زهر خند غم آلود به نظر من بقدر بيست سال پير شده است.

هر روز نزديك ساعت ده صبح شاه به همراهي پيشخدمت خود و يك پليس مخفي گردش مفصلي پياده در «بوادو بولوني» يا روي «بولوار» ها ميكند و يا اينكه با اتومبيل تا «اتوال» ميرود و آنجا پياده شده و در «شانزه ليزه» قدم ميزند. اين گردش اعصاب او را راحت كرده و غمش را تسكين ميدهد.

بعدازظهر شاه تلگرافات و گزارش هائي را كه از تهران ميرسد مطالعه نموده بعضي چيزها يادداشت ميكند و به مكاتيب متعدد كه از طرفدارانش دريافت ميدارد جواب ميدهد؛ ديد و بازديد نميكند و در منزل خود تنها صرف نهار مينمايد.

يكي از اطرافيان شاه به ما گفت:

اوضاع ايران خيلي مغشوش است و نميتوان گفت از اين مخمصه چه بيرون خواهد آمد. وليكن اتباع با وفاي جانشين داريوش هنوز نوميد نشده اند ...يك حركت ضد جمهوريت موجود است.

آيا شاه خيال دارد بطوريكه ميگويند به ايران بر گردد؟

نخير، عجالتاً شاه ميخواهد ملت خود را در انتخاب سرنوشت خويش حتي در حين ضلالت آزاد بگذارد. حضور شاه در ايران ممكن است توليد انقلاب جديدي كرده اسباب خونريزي بشود و شاه نميخواهد اين اتفاق بيفتد.

شاه ايران به حال ملت خود كه دچار جنگ داخلي هستند گريه ميكند. مملكت فرانسه كه مأمن پادشاه مخلوع است او را پذيرفته و تسلي ميدهد و شايد يك روزي بتواند يادگار شاديها و تجملات قصر تهران را از خاطر او محو نمايد.

وليكن يك خيالي نيز هست كه در اين اسام گراني نه فقط به تبعه است بلكه گريبان گير سلاطين نيز شده و آن عبارت از مسئله بودجه يوميه است. اطرافيان شاه از تأثيرات انقلاب حاليه در مورد حقوق سلطنتي نگرانند و اين ملاحظه بيش از پيش بر تشويش و اضطراب شاه مخلوع افزوده است.»

 

 

[1] -در اين موقع هنوز سلطان احمد شاه خلع نشده بود.

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: فایل , دانلود فایل , جمهوری , سلطنت ,
تاریخ : یک شنبه 19 اسفند 1397
بازدید : 581
نویسنده : کیا فایل

قائم مقام فراهاني

 

این متن شامل 24 صفحه می باشد 

 

ميرزا ابوالقاسم فراهاني، فرزند الوزراء ميرزا عيسي، معروف به ميرزا بزرگ از سادات حسيني و از مردم هزاره فراهان، از توابع اراك بود. در سال 1193 هجري قمري به دنيا آمد و زير نظر پدر دانشمند خود تربيت يافت و علوم متداوله زمان را آموخت.

آغاز سلطنت محمدشاه مصادف بود با يك دوره بسيار بحراني از روابط روس و انگليس بر سر ايران. (نقل از تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، استاد سعيد نفيسي، ص 43) اما ايران به ظاهر نگراني نداشت چرا كه مردي چون قائم مقام، مصدر قدرت سياسي وحكومتي بود. تجارب و تسلط او بر اوضاع و احوال سياسي در حدي بود كه كسي قادر نبود از او باج بستاند.

قائم مقام همه ي اختياراتي را كه در نظام حكومتي به دست آورده بود، در راه خير و صلاح كشور به كار برد. اما اين شدت عمل و طرز حكومت نه در ميان عوامل درباري و حكومتي هواخواه داشت و نه به سوي سياست هاي دولتهاي استعمارگر بود. توطئه ها، به ثمر نشست. هنوز دو سال از سلطنت محمدشاه نگذشته بود كه به طرزي ناجوانمردانه، مرد بزرگ ادب و سياست و ميهن پرست بلند مرتبه را به قتل رساندند.

جاي قائم مقام را به ميرزا عباس ايرواني معروف به حاجي ميرزا آقاسي دادند. او با نيرنگ و زاهد نمايي شگفتي، سراسر وجود شاه ابله و كودن را تسخير كرده بود.

دوره صدارت حاج ميزرا آقاسي يكي ديگر ازدوره هاي دشوار اجتماعي براي مردم ايران بود كه شكل خاص خودش را داشت. اوضاع فرهنگي و ادبي ايران پس از شهادت قائم مقام به دليل رواج صنعت چاپ و تأسيس و گسترش روزنامه نويسي، گسترش سواد خواندن و نوشتن بين مردم و رفتن دانشجويان ايراني به اروپا تأسيس مدرسه ي دارالفنون و رواج و گسترش ترجمه از زبان هاي اروپايي به تحول نثر فارسي و رواج ساده نويسي كمك كرد. در پي جنگ هاي ايران و روس آشنايي ايران با غرب بيشتر و بيشتر شد كه البته اين آشنايي با خود آگاهي همراه نبود و اين خود زمينه ي ايجاد تحولاتي در زمينه ي موسيقي، داستان نامه نويسي، نمايش و نقاشي و خوشنويسي شد.

 

مقدمه:

همواره مي خوانيم كه علماي قديم خود را متواضع و اهل عمل نشان مي داده اند. و كوشيده اند كه اصول اعتقادي اديان را به عصر و زمان نزديك كنند. و يا به تناسب روح زمانه و يا روح افكار معاصر آنرا از نوبسازند. تهاجمات فرهنگي غالباً با نحوي غفلت مردماني كه مورد هجوم قرار گرفته اند هم سو است.

در نيمه اول قرن سيزدهم هجري بعضي از كشورهاي غربي كه به اصطلاح پيشرفته تر بودند مثل انگليس و روسيه به طمع كشورگشايي چشم اميد به تصرف قسمتهايي از خاك ايران بسته بودند. در اين عصر مردان همچون قائم مقام فراهاني مانع رفته بيگانگان در ايران بودند. او از افرادي بود كه مي توانست ايران را به خوبي اداره كند. و با همه خدمت به صدارت محمد شاه ديري نپاييد حسادت بعضي از درباريان و مخصوصاً فتنه انگيزيهاي بيگانگان عاقبت شاه را بر وي بدگمان كرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ييلاق خانواده سلطنتي زنداني و پس از چند روز خفه كردند. بدين قرار به زندگي مردي از بزرگان در ايران پايان دادند. حال بايد به پژوهش پرداخت.

اوضاع سياسي- اجتماعي ايران پس از شهادت قائم مقام به كدام سمت و سوق گرايش پيدا كرد؟ (تجدد و دين زدايي در فرهنگ)

جاي قائم مقام را ميرزا عباس ايرواني معروف به حاجي ميرزا آقاسي دادند زندگي اين مجسمه سالوس و ريا را داستانهايي خنده آور سرشار كرده است او نيرنگ و زاهدنمايي شگفتي سراسر وجود شاه ابله و كودن را تسخير كرده بود.در تمام مدت سيزده سال صدارت حاجي، پادشاه ايران در حقيقت حاجي بود و محمد شاه علاوه بر آنكه به هيچ وجه در مقابل اعمال و اقوال و خواهش و فرمايش حاجي مخالفتي نشان نمي داد، با وجود همه خطاها و خرابكاريهاي حاجي هر كسي هر چه در باب او مي گفت، علاوه بر آنكه نمي شنيدند، به تبعيد و آزار او مي پرداخت و چنين عقيده داشت كه حاجي هر چه بخواهد مي شود. و هر چه بكند عين صدابت مسئله بي جواب چنانچه مي گفت: اين دربار مرا حاجي نمي خواهد خوب بشود. از براي اينكه اين زخمها را در دنيا بكشم و در آخرت بهتر بروم. اگر حاجي بخواهد خوب خواهد شد. (تاريخ ايران در دوره سلطنت قاجار ص 130)

حاجي در مدت صدارت 13 ساله (1264- 1251) آن چنان ثروتي به دست آورده بود كه براي اينكه پس از محد شاه در دام بازخواست نيفتد ثروت خود را به شاه جديد هبه كرد.

سال شمار زندگي:

1193 ه. ق: تولد در فراهان اراك.

1208 ه. ق: آغاز خدمت ديواني با شغل نويسندگي.

1216 ه. ق: سفر به عتبات عاليات و ديدار با پدربزرگ.

1218 ه. ق: آغاز جنگ اول ايران و روس.

1219 ه. ق: اشتغال به شغل ديواني در نزد ميرزا شفيع صدراعظم.

1226 ه. ق: انتصاب به شغل وزارت در دستگاه «عباس ميرزا نايب السلطنه».

1128 ه. ق: «معاهدة گلستان» بين ايران و روس.

1237 ه. ق: «مرگ ميرزا بزرگ» (قائم مقام اول)، پدر قائم مقام.

1238 ه. ق: اعطاي لقب «قائم مقامي» و واگذاري كلية مشاغل ميرزا بزرگ به ميرزا ابوالقاسم.

1238 ه. ق: معاهدة صلح بين ايران و عثماني (تركيه امروزي) به تدبير «قائم مقام».

1241 ه. ق: كناره گيري قائم مقام از سياست.

1241 ه. ق: شروع جنگ دوم ايران و روس.

1242 ه. ق: بازگشت به خدمت در دستگاه عباس ميرزا.

1243 ه. ق: «معاهده ي تركمانچاي» بين ايران و روس به تدبير قائم مقام.

1244 ه. ق: قتل «گريبايدوف» سفير روس در ايران.

1249 ه. ق: مرگ «عباس ميرزا نايب السلطنه».

1250 ه. ق: مرگ «فتحعلي شاه» قاجار و جانشيني «محمدشاه»

1250 ه. ق: صدر اعظمي قائم مقام.

1251 ه. ق: قتل قائم مقام به دستور «محمدشاه قاجار».

 

 

زندگي نامه قائم مقام فراهاني:

ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني(1193- 1251 ه. ق) از سياستمداران و صاحب منصبان صاحب نام و اهل هنر و ادبيات در نيمه اول قرن سيزدهم هجري بود.

ميرزا ابوالقاسم فراهاني، فرزند سيدالوزراء ميرزا عيسي، معروف به ميرزا بزرگ از سادات حسيني و از مردم هزاره فراهان از توابع اراك بود. در سال 1193 هجري قمري به دنيا آمد و زير نظر پدر دانشمند خود تربيت يافت و علوم متداوله زمان را آموخت. در آغاز جواني به خدمت دولت درآمد و مدتها در تهران كارهاي پدر را انجام مي داد. سپس به تبريز نزد پدرش، كه وزير آذربايجان بود، رفت. چندي در دفتر عباس ميرزا وليعهد به نويسندگب اشتغال ورزيد و در سفرهاي جنگي با او همراه شد و پس از آنكه پدرش انزوا گزيد، پشتكاري شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامي را كه پدرش ميزرا بزرگ آغاز كرده بود، تعقيب و با كمك مستشاران فرانسوي و انگليسي سپاهيان ايران را منظم كرد و در بسياري از جنگهاي ايران و روس شركت داشت. در سال 1237 هجري قمري پدرش ميرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بين دو پسرش، ميرزا ابوالقاسم و ميرزا موسي، بر سر جانشيني پدر نزاع افتاد و حاجي ميرزا آقاسي به حمايت ميرزا موسي برخاست، ولي اقدامات او به نتيجه نرسيد و سرانجام ميزرا ابوالقاسم به امر فتحعلي شاه به جانشيني پدر با تمام امتيازات او نائل آمد و لقب سيدالوزراء و قائم مقام يافت و به وزارت نايب السلطنه وليعهد ايران رسيد و از همين تاريخ بود كه اختلاف حاجي ميزرا آقاسي و قائم مقام و همچنين اختلاف «بزيمكي (خودي)» و «اوزگه (بيگانه)» به وجود آمد. قائم مقام كه ذاتاً مردي بينا و مغرور بود با بعضي از كارهاي وليعهد مخالفت مي كرد، پس از يكسال وزارت در اثر تفقين بدخواهان به اتهام دوستي با روسها از كار بركنار شد و سه سال در تبريز به بيكاري گذراند. اما پس از سه سال معزولي و خانه نشيني، در سال 1241 هجري قمري دوباره به پيشكاري آذربايجان و وزارت نايب السلطنه منصوب شد.در سال 1242 هجري قمري فتحعلي شاه به آذربايجان رفت و مجلسي از رجال و اعيان و روحانيون و سرداران و سران ايلات و عشاير ترتيب داد، تا درباره صلح يا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در اين مجلس تقريباً عقيده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام برخلاف عقيده همه با مقايسه نيروي مالي و نظامي طرفين، اظهار داشت كه ناچار بايد با روسها از در صلح درآمد. اين نظر، كه صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه اي در مجلس انداخت و جمعي بر وي تاختند و او را به داشتن روابط نهايي با روسها متهم كردند. پس دوباره از كار بركنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه يافت و به شكست ايران انجاميد، تا در ماه ربيع الثاني سال (1243 هجري قمري) برابر با (نوامبر 1827 ميلادي) قواي روس به فرماندهي گراف پاسكوويچ تا تبريز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجويي كرد و با دستورهاي لازم و اختيار نامه عقد صلح به نام وليعهد، به تبريز روانه نمود. ميرزا ابوالقاسم در كار صلح و عقد معاهده با روس، جديت فراوان كرد و در ضمن معاهده، تزار را حامي خانواده عباس ميزرا ساخت و پادشاهي را با وجود برادران بزرگ و مقتدر ديگر در فرزندان او مستقر كرد. عهد نامه تركمنچاي در پنجم شعبان (1243 هجري قمري) برابر (21 فوريه 1828 ميلادي) به خط قائم مقام تنظيم و امضاء شد و قائم مقام كه خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و دوباره آن توضيحات لازم داد و شش كرور تومان غرامت را كه مطابق عهد نامه بايستي به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار ديگر به پشتكاري آذربايجان و وزارت وليعهد به تبريز مراجعت كرد. در اوايل سال 1249 هجري قمري نايب السلطنه براي رفع فتنه ياغيان افغاني عازم هرات شد و قائم مقام را نيز همراه برد. عباس ميرزا كه بيماري سل داشت، در مشهد بستري شد و فرزند خود، محمد ميرزا، را مأمور فتح هرات كرد، هرات در محاصره بود كه عباس ميرزا درگذشت و قائم مقام، كه جنگ را صلاح نمي دانست، با ياري محمد خان افغاني عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد ميرزا در ماه صفر سال (1250 هجري قمري) به تهران وارد شد و در همان ماه جشن وليعهدي او به جاي پدر برپا شد و وليعهدي ايران به فرمانروايي آذربايجان و قائم مقام به وزارت او عازم تبريز شدند.چندي نگذشت كه فتحعلي شاه در (جمادي الآخر سال (1250 هجري قمري) در اصفهان درگذشت. اين خبر به آذربايجان رسيد و محمدشاه قصد عزيمت به پايتخت را كرد. قائم مفام جهانگير ميرزا و خسرو ميرزا، دو برادر شاه...

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: فایل , دانلود فایل , قائم مقام فراهانی , محمد شاه , ,
تاریخ : یک شنبه 19 اسفند 1397
بازدید : 390
نویسنده : کیا فایل

احذاب زمان محمد رضا شاه.doc

 

این متن شامل 13 صفحه می باشد 

 

حزب سياسي به مفهوم جمعيتهاي خاص داراي اهدافي ويژه كه منتج از شرايط عيني و ذهني ساختار نظام سياسي جامعه خويش باشند در سرزمين ما پيشينه‏اي چندان قوي ندارد و تنها به بعد از دوران مشروطيت برمي‏گردد و آن هم به صورت منقطع و پاره پاره به طوري كه هرگاه استبداد مطلقه به اوج خود مي‏رسيد و يا بحران سياسي به وجود مي‏آمد اين احزاب متلاشي شده و يا تجزيه مي‏گشتند. در دوران استبداد پهلوي دوم به ويژه پس از شهريور ۱۳۲۰ما به گونه‏اي از احزاب برمي‏خوريم كه از هيچ بستر عقيدتي و ايدئولوژيكي برخوردار نبوده و بدون اتكا به حمايت مردم تنها به دستور عوامل قدرت از بالا تشكيل مي‏شدند و وظيفه‏اي جز حفظ و تقويت قدرت سياسي حاكم نداشتند. اين احزاب از اجزاي ساختار سياسي و حكومتي عصر بودند كه به دفاع همه جانبه از قدرت و حكومت مركزي مي‏پرداختند و خود از وسايل استبداد داخلي بودند. اين دسته از احزاب در تاريخ معاصر ايران به احزاب دولتي معروف شده‏اند. اين احزاب همه در سه چيز درباري، فرمايشي و غيرمردمي بودن اشتراك داشتند و در سه دوره در تاريخ معاصر ايران خودنمايي كردند.

دوره اول (حزب وطن يا ارادة ملي)

اولين حزب دولتي در ايران حزب وطن بود كه در سال ۱۳۲۲ش توسط سيدضياءالدين طباطبايي يكي از مسببين كودتاي 1299ش و از عوامل انگليس تشكيل شد. مكان حزب خيابان سعدي، نزديك مخبرالدوله در ساختمان باشكوهي كه از طرف صراف‏زاده، كارخانه‏دار معروف يزدي به او اهدا شد قرار داشت. از اعضاي اين حزب مظفر فيروز، سيدكاظم يزدي، برادران رشيديان، كورس بازرگان و حجازي مدير روزنامه وظيفه را مي‏توان نام برد.

 

روزنامه رعد امروز ارگان اين حزب بود كه توسط مظفر فيروز اداره مي‏شد. اين حزب تا اواسط سال ۱۳۲۴ش به فعاليت ادامه داد.

 

بعد از يك سال اين حزب در بهمن 1323ش به حزب اراده ملي تبديل شد و تا سال ۱۳۲۵ ش به فعاليت ادامه داد. اين حزب با قدرت گرفتن قوام دشمن ديرين سيد ضياءالدين طباطبايي منحل شد. 

حزب آريا

دومين حزب از احزاب دولتي حزب آريا بود كه توسط حكومتگران لشگري ايجاد شد. اين حزب شديداً به انگليس وابسته بود. از اعضاي مهم آن مي‏توان به سرلشگر حسن ارفع، محمدهادي سپهر، سرلشكر محمود ارم، سرلشكر امين‏زاده، حسن اخوي، سرهنگ حسن منوچهري (بهرام آريانا) اشاره نمود. اين حزب به دليل تمايلات شديد ناسيوناليستي و ضدكمونيستي كه داشت تا دهة 30 به فعاليت ادامه داد.

حزب دموكرات ايران سومين حزب از اين دسته از احزاب است كه در 8 تير 1325ش توسط احمد قوام (قوام‏السلطنه) نخست‏وزير وقت با شركت رجال و اشراف تشكيل شد. از افراد اين حزب مي‏توان به مظفر فيروز، علي اميني، ابوالقاسم اميني، محمدولي فرمانفرما، سردار فاخر حكمت، ملك‏الشعراي بهار، حسن ارسنجاني... اشاره نمود. هدف اين حزب بازگرداندن آذربايجان به خاك كشور بود. با سقوط كابينه قوام اين حزب نيز منحل شد.

نمره 304

700 كلمه

شهرضا نمره305

اصفهان ـ كميته حزب دموكرات ايران رونوشت شهرضا

كميته حزب دموكرات. به طوري كه قبلاً هم اعلام شده آقاي ابوالفتح قهرمان كانديد حزب در حوزه شهرضا مي‏باشد. لازم است از طرف افراد حزب نهايت جديت را در جهت پروپاگاند و تبليغ درباره ايشان به عمل آورند. دبيركل تشكيلات حزب دموكرات ايرانموسوي‏زاده

22/11/25

عودت شود

5-522-6133 الف

اصفهان ـ جناب آقاي حاج امين‏التجار رونوشت آقاي صفا امامي

لازم مي‏دانم در عالم ارادت اين نكته را عرض كنم به ملاحظات زيادي كه انشااله حضوراً عرض خواهم كرد و مذاكراتي كه به عمل آمده بايستي كانديدهاي حزب دموكرات ايران در همه جا موفق شوند و تا حال هم موفق شده‏اند در اصفهان هم پيش از ساير نقاط اين نكته بايد رعايت شود. لذا مصلحت آنست با دو نفر آقايان اعزاز و صفا امامي كه كانديد رسمي حزب هستند بدون ترديد تشريك مساعي نموده جداً مشغول كار شودي با اشخاص ديگر كمك كردن ابداً صلاح نيست با آقاي صفا امامي هم نظر بنده را نيز ابلاغ فرمايند.

عبدالحسين نيك‏پور

شماره 6-522-6133 الف

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: فایل , دانلود فایل , احذاب , رضا شاه ,
تاریخ : یک شنبه 19 اسفند 1397
بازدید : 531
نویسنده : کیا فایل

اتحاديه اروپا و ايران

 

این متن شامل 8 صفحه می باشد 

 

از دهه نود اتحادیه اروپا سعی داشت ایران را ترغیب به تغییر سیاست های خود در قبال خاور میانه، حمایت از تروریسم ، موشک و تسلیحات کشتار جمعی و حقوق بشر کند. سیاست های ایران دستخوش تنوع و اختلاف شد، نسبت به بدترین دوره های دهه نود پیشرفت هایی را داشت اما تمامی این مسایل همچنان بعنوان یک دغدغه جدی تا کنون هم ادامه دارد

. اما مشارکت بعنوان اصل و محور راه حل ها در این زمینه ها محسوب می شود و بهترین راهبرد برای توسعه منافع مشترک به شمار می آید. از این منافع می توان به بخش انرژی ، مبارزه با مواد مخدر ، بازرگانی و مسایل مهم منطقه ای را ذکر کرد. وسیله ممکن برای بررسی و مناقشه این مسئله مرکز گفتگوهای فراگیر است که به طور رسمی توسط خاتمی تشکیل شده و با وجود آنکه ایران اهمیت چندانی به زنده کردن آن ندارد اما رسما و مطلقا هم تا کنون تعطیل نشده است. تجربه نشان داده است که مشارکت در تمامی مسایل و ابعاد نمی تواند کافی باشد و اتحادیه اروپا باید خود را برای مخلوط کردن موارد تشویقی و تنبیهی در خط موازی آماده کند.

 

حقوق بشر ، جامعه مدنی و دیپلماسی عمومی

 وضعیت حقوق بشر و جامعه مدنی در ایران روز به روز بحرانی تر می شوند، آزادی بیان به شکل وسیعی سرکوب شده و احیانا این عمل با خشونت انجام می پذیرد. به طور مثال پلیس در سال 2006 دو تظاهرات مسالمت آمیز را که برای دفاع از حقوق زنان در تهران را پراکنده کرد. مرکز شیرین عبادی برای دفاع از حقوق بشر نیز مرکزی غیر قانونی اعلام شد، همچنین کمیته نظارت بر مطبوعات ایران چهار روزنامه را تعطیل کرد و قید و بندها را بر شبکه اینترنت افزایش داد. در این سال در ایران تعدادی اعدام شدند که در میان آنها تعدادی از اقلیت ها هم به چشم می خورند که بعد از چین بالاترین تعداد را در 2006 به خود اختصاص داد. دولت ایران به درخواست های اتحادیه اروپا به طور مثال در مورد حکم اعدام 10 نفر از عرب های اهواز که حکم آنها بدون اجازه یافتنشان به استفاده از وکیل یا دادگاه علنی بی توجهی کرد.حکم اعدام هفت نفر از آنها به اجرا در آمد.اتحادیه اروپا تلاش کرد تا از طریق گفتگوهای حقوق بشر با ایران ارتباط برقرار کند، اما ایرانی ها از سال 2004 این دیدارها را لغو کردند ، هیچ دلیلی هم وجود ندارد که تاکید کند این دیدارها اثر گذاری خاصی داشته است، همچنین نقدعلنی هم آنچنان تاثیر گذار نبود زیرا ایرانی ها این مسئله را نپسندیدند. در مقابل سعی شد نزدیکی از طریق ورود به گفتگو با اشخاص به جای دولت صورت پذیرد، همچنین حمایت مستقیم از فعالان حقوق بشر به نحوی که آنها را در معرض خطر قرار نداده و به مسئله ای که برای آن فعالیت می کنند را در دستور کار قرار گرفت و در کنار آن همکاری و کمک در مسایلی با حساسیت کمتر همچون مبارزه با مواد مخدر، محیط زیست ، بهداشت ، امداد و نجات هم که می تواند در ساخت جامعه مدنی حقیقی همکاری می کند. عضویت ایران در برنامه ERASMUS MUNDUS فرصت مناسبی را برای تبادل علمی فراهم کرده و این امکان را برای اتحادیه اروپا جهت تفسیر سیاست های خود به شکل بهتری برای تمامی ملت ایران فراهم کرده است. همچنین ظهور علنی شخصیت های سیاسی اروپایی در مراکز اطلاع رسانی ایران و رسانه های فارسی زبان همچون رادیو، تلویزیون و اینترنت می تواند کمک کننده باشد. برخی از شخصیت های در این کشور ابتکار عمل هایی را در این زمینه ابراز می دارند. اتحادیه اروپا هم برنامه های آموزش اطلاع رسانی موفقیت آمیزی را در مناطق دیگر جهان دارد که می تواند آنرا در ایران هم تکرار کند. • اتحادیه اروپا چگونه می تواند تاثیر گذاری خود را بر حقوق بشر افزایش دهد؟ • چگونه می تواند تلاش های مشارکت با جامعه مدنی را به شکل بهتری به اجرا در آورد؟ آیا ادوات و وسایل جامعه مدنی می تواند نقش بزرگتری را ایفا کند؟

 

نقش منطقه ای ایران

 تحولات سیاسی اخیر در خاور میانه خودآگاهی ایران بعنوان یک ابرقدرت تاریخی که منطقه در قبضه آن است را قوت بخشید. منابع انرژی موجود در اختیار ایران این احساس را افزایش داده است که باید برنامه های هسته ای و تحولات منطقه را هم به آن افزود. اما این کشور احساس در معرض هدف قرار دادن هم می کند، بخصوص از سوی ایالات متحده این خطر جدی تر است، نگرانی هایی که ریشه در یک قرن دخالت های مختلف غربی دارد.

سرنگونی صدام حسین، دشمن قدرتمند منطقه ای ایران را از میان برداشت و ایران به دلیل روابطی که با دولت شیعه ضعیف در بغداد دارد توانایی اعمال نفوذ پیدا کرد. ایران امیدهای زیادی به یکپارچگی یک عراق ضعیف بسته است. اما حضور گسترده نیروهای آمریکایی در عراقی برای ایران آزار دهنده است، ایرانی ها ایالات متحده را در عراق یک گرفتار می بینند، اما به هر شکل یکی از اهداف سیاست های ایران این است که نیروهای آمریکایی را در حال خروج از عراق...

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: فایل , دانلود فایل , اتحادیه اروپا و ایران ,
تاریخ : یک شنبه 19 اسفند 1397
بازدید : 376
نویسنده : کیا فایل

ناســيوناليسـم

 

این متن شامل 163 صفحه می باشد

 

- تعريف دولت و عناصر آن

مفهوم دولت[1] تا سده‌ي شانزدهم رواج سياسي نیافت. نخستين كاربرد آن در بحث عملي به نيكولو ماكياولي[2] (1527-1469) نسبت داده مي‌شود. مفهوم دولت نو در بخش عمده‌ي اروپاي سده‌هاي ميانه، به تدريج پديدار شد، در آن زمان دولت را با اقتدار عالي برابر مي‌دانستند. متفكّران و پژوهشگران سياسي در مورد تعريف دولت توافق نظر ندارند و اين اختلاف نظر بیش از هر چيز به گوناگوني انديشه‌ها در مورد سرشت دولت كه بر تعريف‌ها اثر مي‌گذارد، مربوط است. بايد گفت كه روي هم رفته سه گونه تعريف از دولت وجود دارد: تعريف فلسفي، تعريف سياسي و تعريف حقوقي.

1-1 تعريف فلسفي: داراي يك هدف اصلي است: كه ويژگي‌هاي ضروري و بسنده‌ي دولت كمال مطلوب، دولت خوب، يا دولت كامل را توصيف مي‌كند از لحاظ فلسفي سه مكتب وجود دارد:

الف- دولت براي ايجاد هماهنگي ميان اجزاي گوناگون و ضروري جامعه وجود دارد. اين نظريه به فيلسوفاني مانند افلاطون، ارسطو، آباء كليسا- از جمله آكوئيناس- و همچنین سيسرون تعلق دارد.

ب‌- دولت در نتيجه‌ي يك «قرارداد اجتماعي» به وجود آمده است. اين نظریه به فيلسوفاني مانند هابز، و روسو تعلق دارد.

پ- دولت در نتيجه مبارزه ميان نيروهاي متضّاد اجتماعي پديدار شده است. ماركس و پيروان او اين نظر را ارائه كرده‌اند.

1-2 تعريف سياسي: در اين نظر گفته مي‌شود كه جامعه از صورت بندي‌هاي بسيار ساده تا بسيار پيچيده، بر پايه‌ي تغييرات در نظام توليد، رشد مي‌يابد؛ زيرا انسان نيازهاي اساسي دارد كه بدون توليد كردن تأمين نمي‌شود. در جريان اين توليد، گروه‌ها و طبقات اجتماعي و اقتصادي پديدار شدند. ماركس و انگلس عقيده داشتند كه در روند پيدايش طبقات، كار انسان از او بيگانه شد و انسان پيوسته مي‌كوشد تا بر خودبيگانگي مادي و معنوي فائق آيد.

1-3 تعريف حقوقي: دولت آن واحدي است كه بايد اين ويژگي‌ها را داشته باشد:

سرزمين، ملّت(جمعيّت)، حاكميت(انحصار قدرت)، حكومت.

قبل از پرداختن به عناصر بنيادي دولت، به تعريف جامعي از دولت مي‌پردازيم كه «ژرژ بوردو»[3]از سياست‌شناسان بنام فرانسه بيان كرده است: «دولت، «قدرت نهادينه» است. زيرا دولت نهادي است كه از طريق سازمان‌هاي خود به حاكميّت ملّي تبلور مي‌بخشد و اداره‌ي امور همگاني را بر عهده مي‌گيرد، بدون آنكه جنبه شخصي يا گروهي داشته باشد» (نقيب‌زاده، 1380: 179).

دولت به عنوان مجموعه‌اي بسيار پيچيده كه بر تمامي نظام اجتماعي انسان تسلّط دارد، بر بنيادهايي استوار است كه بدون اين عناصر نمي‌تواند پيوندي ارگانيك متعادل و يكپارچه به وجود آورد و اين عناصر عبارتند از:

سرزمين: ژان گاتمن[4] اين تعريف را از سرزمين در رابطه با «حاكميت» حكومت ارائه داده است: سرزمين بخشي از جلوه‌گاه جغرافيايي است كه با ادامه فيزيكي قلمرو يك حكومت برابري پيدا مي‌كند. اين مفهوم گستره فيزيكي و حمايت سياسي است كه يك ساختار حكومتي به خود مي‌گيرد. اين مفهوم، پهنه فيزيكي يك سيستم سياسي را معرفي مي‌كند كه در حكومتي ملّي[5] و يا در بخشي از آن كه از گونه‌اي اقتدار برخوردار باشد، قوام مي‌گيرد (مجتهدزاده، 1381: 38-39).

ملّت: اندیشه‌ي ملّت در انقلاب فرانسه اعتبار خاصي پيدا كرد و دولت‌ها به اعتبار نمايندگي ملّت خود قدر و قيمت پيدا كردند. وطن‌پرستي و ملّت‌‌خواهي از قديم در ژرفاي انديشه انسان‌ها وجود داشته است و ادبيّات همه‌ي كشورها جلوه‌هاي زيبايي از آن را به نمايش گذاشته‌اند. امّا دولت‌هاي امروز كه به «دولت- ملّت» هم مشهورند عنصر دوم خود را از انقلاب فرانسه به بعد باز يافتند، هر دولتي كه صاحب ملّتي يكپارچه، همبسته و متّحد باشد از قدرت و قوام و پشتوانه عظيمي برخوردار است.

حاكميّت: بر قدرت قانوني بالاتر و برتري دلالت مي‌كند كه هيچ قدرت قانوني ديگری، برتر از آن وجود ندارد. «حاكميت دو جنبه دارد:

جنبه‌ي اوّل آن، برتري داخلي دولت در سرزمين خويش است و مفهوم جنبه‌ي دوّم آن، اين است كه دولت استقلال خارجي كامل داشته و از مداخله‌ي دولت و يا قدرت سياسي ديگري مانند سازمان‌هاي بين‌المللي بري است» (طاهري، 1378: 82).

در عين حال بايد اذعان كرد كه مفهوم حاكميّت جنبه اطلاق خود را از دست داده است. وابستگي متقابل اقتصادي، وجود نيروهاي فراملّي و مداخله سازمان‌هاي بين‌المللي حاكميّت دولت‌ها را تضعيف كرده است.

حكومت: اگر مسأله‌ي حاكميّت حل شود سازماني لازم است تا به اين حاكميّت عينيّت بخشد. آن سازمان، حكومت است كه با اراده‌ي مردم و تأييد آن‌ها شكل مي‌گيرد. سه عنصر ديگر حالتی تأسيسی دارند و وظيفه‌اي بر عهده‌ي آن‌ها نيست. «تنها حكومت است كه به عنوان عنصر زنده، كار تدوين استراتژي، برنامه‌ريزي و انجام وظايف دولت را بر عهده دارد و در نتيجه بصورت چشم‌گيرترين عنصر دولت در عرصه‌ي زندگي يك ملّت جلوه‌گر مي‌شود و بايد از كارآيي بالايي برخوردار باشد» (نقيب‌زاده،1380: 182-185).

 

2- تعريف ملّت و عناصر آن

كلمه‌ي «ملّت»[6] كه از قرن سيزدهم باب شده، از واژه ای به معني متولّد شدن[7] مشتق شده است. اين كلمه در شكل «نیشن»، اشاره به گروهي از مردم داشت كه بر مبناي اصل و نسب يا محلّ تولّد، با يكديگر پيوند داشتند. بنابراين كلمه‌ي «ملّت» در كاربرد اوّليه آن، دلالت بر يك نسل از مردم يا يك گروه نژادي داشت، امّا فاقد اهميّت سياسي بود. فقط در اواخر قرن هجدهم بود كه اين واژه بار سياسي يافت.

در دايره‌المعارف ناسيوناليسم، ملّت اين گونه تعريف مي‌گردد: «ملّت اجتماعي متصوّر و مفروض است كه اعضايش، برپايه‌ي اسطوره‌هاي جغرافيايي و دنياي جغرافيايي مشترك، به آن احساس تعلّق مي‌كنند، و نيز اجتماعي سياسي و سرزميني از منافع است كه اعضايش تجهيز شده‌اند تا از راه كسب حاكميّت بيشتر بر مكاني كه خانه يا وطن خود مي‌دانند، كنترل آينده خويش را به دست گيرند» (ماتيل، 1383: 365).

گروهي معتقدند هر ملّتي داراي خصوصياتي مي‌باشد از قبيل محلّ زندگي، نژاد، مذهب، زبان، مشي سياسي و وفاداري به يك سازمان سياسي خاص، رسوم و آداب مشترك كه اين عوامل را مي‌توان عناصر متشكله «ملّت» دانست. همين عوامل هستند كه باعث تشخيص مليّت‌هاي مختلف از يكديگر مي‌باشند، ولي ضروري‌ترين عامل تشكيل‌دهنده مليّت اراده متحّدي است كه بين افراد آن مليّت به‌وجود مي‌آيد و صرف وجود همين اراده است كه ناسيوناليسم را به وجود مي‌آورد (انصاري، 1345: 11).

با توجه به تعريف ملّت، عناصر تشكيل‌دهنده آن با تعريفي اجمالي از هر يك در ذيل ارائه مي‌گردد:

زبان: يكي از عناصر مهمّي كه در وحدت يك گروه انساني مؤثر است، زبان است. اكثر كشورهايي كه در جهان امروز وجود دارند، هر كدام داراي يك زبان مشترك هستند كه ساكنان آن كشور بدان تكّلم مي‌كنند. درپاره‌اي از موارد، گروه‌هاي جدايي ‌طلب، تجزيه طلب، از زبان به عنوان سمبل آرزوهاي ناسيوناليستي و ميهن‌خواهي استفاده مي‌كنند كه به اين گونه زبان‌ها، زبان‌هاي سياسي مي‌گويند.

نژاد: عنصر مهمّ ديگر كه در پيدايش ملّت مؤثر دانسته شده است، نژاد است. در اين زمينه بعضي از انديشمندان معتقد به برابري نژادي نيستند، بلكه معتقدند برخي از آنها بر برخي ديگر برتري دارند.

مذهب: مذهب نيز از جمله عوامل تشكيل‌دهنده‌ي اجتماعات است و قبل از گسترش مدرنيته، تقسيم جهان بر پايه اين عامل استوار بود، كه پس از آن نقش عامل مذهب در تشكيل اجتماعات كم‌رنگ‌ تر شد.

سرزمينيا محدوده جغرافيايي: عنصر ديگري كه در تشكيل ملّت سهم نسبتاً زيادي دارد، محدوده جغرافيايي است. وحدت سرزمين نقش فراواني در وحدت ملّت دارد.

تاريخ و فرهنگ: تاريخ و فرهنگ ارتباط تنگاتنگي با يكديگر دارند، به نحوي كه رويدادهاي تاريخي باعث ايجاد روحيّات و آداب و رسوم خاصّي در بين مردم مي‌شوند و تأثير فراواني در ايجاد و استحكام پيوند‌هاي آنها دارند، زيرا نوعي حافظه تاريخي مشترك پديد مي‌آورد كه انسان‌ها، همواره بدان رجوع مي‌كنند.

روابط اقتصادي و عامل تاريخي: عنصر ديگري كه در تشكيل ملّت نقش دارد، روابط اقتصادي در ميان افراد يك جامعه است و صرف وجود مردماني خاص در قلمروي معين نيست كه يك ملّت را پديد مي‌آورد بلكه مراودات و ارتباطات بين اين افراد نيز در تشكيل ملّت مؤثر مي‌باشند، و بالاخره علاوه بر تمام عواملي كه تاكنون به آن پرداخته شد، نقش عامل سياسي نيز در فرآيند ملّت ‌سازي بسيار قوي است تا جايي كه در پاره‌اي از موارد نقش ساير عناصر متشكله ملّت از قبيل زبان، نژاد، مذهب و ... تحت‌الشعاع اين عامل واقع مي‌‌شود. تفاوت در عناصر فوق سبب پيدايش ملّيت‌هاي مختلف مي‌گردد (قمري،1380: 10-19).

 

3- ناسيوناليسم

پس از بحث‌هايي كه راجع به ملّت و عناصر تشكيل‌دهنده‌ي آن شد، در اين‌جا به تعاريف ناسيوناليسم پرداخته مي‌شود. بايد توجّه داشت كه درباره‌ي مفهوم ناسيوناليسم هنوز تعريف دقيق و واحدي ارائه نشده است و صاحب‌ نظران در اين مورد هم‌نظر نيستند و يكي از دلايل مهمّي كه باعث شده تا تعريف واحدي در اين مورد وجود نداشته باشد، تغيير مفهوم ناسيوناليسم با توجه به تحوّلات تاريخي است.

دايرة‌المعارف بين‌المللي علوم اجتماعي ناسيوناليسم را چنين تعريف كرده است:

« ناسيوناليسم نوعي عقيده سياسي است كه زمينه يكپارچگي جوامع جديد و مشروعيّت ادّعاي آن‌ها براي داشتن اقتدار را فراهم مي‌آورد. ناسيوناليسم وفاداري اكثريت مردم را متوجّه يك دولت- ملّت مي‌نمايد. خواه اين دولت- ملّت موجود باشد و خواه اين كه به صورت يك خواسته باشد. دولت- ملّت نه تنها به عنوان يك شكل ايده‌ال «طبيعي» يا «عادي» از نظام سياسي مورد نظر واقع مي‌شود، بلكه به عنوان يك چارچوب ضروري براي تمام فعّاليت‌هاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي مورد نظر قرار مي‌گيرد» (قمري، 1380 : 17).

در كتاب «دانشنامه سياسي» ناسيوناليسم به صورت ذيل تعريف شده است:

ناسيوناليسم، به عنوان آگاهي گروهي، حس همبستگي و يگانگي پديد مي‌آورد كه از اشتراك در عواملي مانند زبان، ارزش‌هاي اخلاقي، دين، ادبيات، سنّت‌هاي تاريخي، تاريخ، نمادها و تجربه‌هاي مشترك سرچشمه مي‌گيرد. ناسيوناليسم همچنين احساس مسئوليت در برابر سرنوشت ملّي و وفاداري به ملّت را در بر دارد كه بر ديگر وفاداري‌ها (مانند وفاداري به خانواده) مقدّم است (آشوري، 1370: 320).

و در تعريفي عام‌تر مي‌توان «ناسيوناليسم» را به صورت ذيل تعريف كرد:« ناسيوناليسم يعني وحدت نظر و شركت در مرام و آرزوي گروهي از مردم بر اساس خصايص ملّي و نژادي براي تشكيل يك حكومت واحد و مقتدر» (بيگدلي، آبان1383: 67).

 

3-1 تاريخچه‌ي ناسيوناليسم

الف- ناسيوناليسم و روند دولت- ملّت‌سازي (دولت مطلقه)

ناسيوناليسم زماني مفهوم دارد كه تفكّر يا تصوّري از ملّت داشته باشيم. پس بايد ابتدا چگونگي شكل‌گيري ملّت و سپس رابطه‌ي آن را با كلمه ناسيوناليسم دريابيم. ملّت يك پديده‌ي تاريخي سياسي است يعني در مرحله‌اي از تاريخ پيدايي انسان در روي زمين و به نيروي انگيزه‌هايي كه بيشتر سياسي بوده كم‌كم سازمان يافته است. «اصلي‌ترين معناي ملّت كه بيش از هر معناي ديگر اين واژه تبلور يافته، معناي سياسي آن است» (هابزبام، 1382: 30).

ملّت به مفهومي كه امروز ما با آن آشناييم، يعني ملّت-كشور، واقعيت تازه‌اي است كه در گذشته‌هاي دور وجود نداشته است بلكه بعدها همگام با رشد بورژوازي اروپا جان مي‌گيرد و عنصرهاي پديد آورنده آن روشن‌تر و دقيق‌تر مي‌شود. پيدايي ملّت‌ها تحت تأثير انگيزه‌هاي بی‌شمار در درازي سده‌ها به كندي پديد آمده است. ملّت‌ها با مفهومي كه امروز با آن آشنايي داريم، در عصر جديد شكل مي‌گيرند. اين روزگار را دوره «تجديد حيات» «رنسانس» مي‌نامند و اين دوره از آن نظر دوره «تجديد حيات» ناميده شده است كه بازگشتي به اصول قبل از پيدايش مسيحيت است.

عصر جديد، عصر انقلاب فرهنگي است كه حدوداً ميان سالهاي 1450 و 1520 ميلادي روي داده است. هدف اصلي اين انقلاب سازگار كردن انسان

[1] - State

[2] - Nicolo Machiavelli

[3]- George Bordue

[4]- Jean Guttmann

[5]- nation state

[6]- nation

[7] - nasci

 



 



:: موضوعات مرتبط: علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: فایل , دانلود فایل , ناسیونالیسم ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 604
نویسنده : کیا فایل

مبارزه با تروریسم

 

این متن شامل 68 صفحه می باشد 

 تروريسم و قتل بيگناهان امروزه به صورت چالشي بزرگ براي جامعه بين المللي درآمده است. آمار گروگان گيرها کشتار انسانهاي بيگناه دربمب گذاريها و سوء قصدهاي کور, مشکل جدي را براي جامعه بزرگ بين المللي مطرح کرده است. در اين ميان اين سوال اساسي مطرح است که حقوق بين المللي به عنوان حقوق جامعه بين المللي چه نقشي در اين رويارويي خواهد داشت؟

بي شک کثرت متون حقوق بين المللي درباره تروريسم به بررسي هاي عالي و برجسته اي در اين باب راه برده است, ليکن در عين حال بايد به محدوديت هاي حقوق بين المللي براي مبارزه موثر با تروريسم توجه داشت يکي از مهمترين محدوديت ها, عدم وجود تعريفي دقيق و پذيرفته شده از تروريسم درعرصه حقوق بين المللي است. اين ايراد مانع از ايجاد يک رويکرد حقوقي مطلوب درقبال مشکل تروريسم شده است.

در پيش نويس قانون صلح وامنيت بشري, که نخستين بار در 1954 مورد مطالعه کميسيون ياد شده قرار گرفت, اقدامات تروريسي بخشي از تعريف مفهوم تجاوز را تشکل مي داد. تجاوز, از جمله به عنوان ارتکاب يا تشويق فعاليتهاي تروريستي توسط مقامات يک دولت در دولت ديگر تعريف شده بود. پس از دوره اي طولاني از بي توجهي, پيش نويس قانون ياد شده در سالهاي 91-1985 از نو مورد توجه قرار گرفت. در اين مرحله تروريسم موضوع ماده جداگانه اي در پيش نويس قانون ياد شده قرار گرفته بود.

به رغم تلاشهاي پيگير جامعه بين الملل بويژه در عرصه سازمان ملل متحد براي ايجاد تعريفي مقبول از تروريسم اين تلاشها با موفقيت مقرون نبوده است. حتي ديوان بين المللي دادگستري نيز درقضيه گروگان گيري سفارت آمريکا در تهران فرصت فراهم شده براي ارائه تعريفي از تروريسم اغتنام نجست.[1]

اين ناتواني بي شک ريشه در ساختار جامعه بين الملل دارد, جامعه اي که چه از بعد ايدئولوژيک و چه از بعد اقتصادي به دو اردوگاه شمال و جنوب تقسيم شده است به تعبير بهتر ناکامي جامعه بين المللي در تعريف تروريسم علتي سياسي دارد نه فني.[2]

هستند دولتهايي که بدون اينکه آشکارا تروريسم را بستايند تلويحاٌ آن را توجيه مي کنند و غالبا آن را آخرين حربه ضعفا به شمار مي آورند از سوي ديگر تعريف تروريسم ممکن است گاه موجب محکوميت مبارزاني شود که آنها در راه آزادي ميهن و کشورشان جانبازي مي کنند. اصطلاح «تروريسم» در حقوق بين الملل معناي حقوقي مشخصي ندارد بلکه به طور مجمل شامل موراد زير مي شود.

1-جرايمي که دولت ها بر ضد ديپلمات ها مرتکب مي شوند.[3]

2-جرايمي که دولتها بر ضد اشخاص تحت حمايت مانند غير نظاميان درجنگ مرتکب مي شوند؛

3-جرايمي که دولت ها يا کساني که در خدمت دولت ها هستند بر ضد هواپيماها و کشتي ها مرتکب ميشوند؛

4- جرم گروگان گيري توسط دولت؛

5-جرم اجازه دادن دولت به گروههاي غير دولتي براي استفاده از قلمروش براي اقدام نظامي بر ضد ساير دولت ها, اگر اين اقدام به وضوح شامل هدف گرفتن آماج هاي ممنوع (نظير شهروندان غير نظامي) يا شيوه هاي ممنوع اعمال زور باشد؛

6-اقدام عوامل غير دولتي که متضمن هدف گرفتن آ ماج هاي ممنوع يا شيوه هاي ممنوع باشد؛

7-اغماض, يا کوتاهي از کنترل چنين اقداماتي توسط عوامل غير دولتي اين امر مسئوليت غير مستقيم دولت را به همراه دارد تحت عنوان «تروريسم دولتي» قرلر مي گيرند.

بايد توجه داشت که تروريسم از جرم سازمان يافته متمايز است در جرم سازمان يافته اغلب از افراد مزدور بهره جسته مي شود در حاليکه تروريسم بين المللي به جهات سياسي تثبيت مي جويد. به تعبير بهتر تررويسم هاي پيامي سياسي در دل دارد.[4]

رويکرد سنتي حقوقي از توجه به اين پيام سياسي و اسباب زمينه هاي برخورد با تروريسم چشم مي پوشد و بر نفس

[1] فلوري , موريس , حقوق بين الملل ابزاري براي مبارزه با تروريسم , ترجمه سيد قاسم زماني, در مجموعه تروريسم, تاريخ , جامعه شناسي , گفتمان , حقوق, پليس, صص 287-288.

[2] همان . صص 290-291.

[3] ليمن وگري پاتر, تروريسم به عنوان جرمي سازمان يافته, ترجمه دکتر سيد قاسم زماني, در مجموعه تروريسيم؛ تاريخ,...صص 195 به بعد

[4]International Protected persons, including Diplomatic Agents, GAYES.3166(XXVIII)1973.

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: تروریسم، مبارزه با تروریسم ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 751
نویسنده : کیا فایل

کمونیسم

 

این متن شامل 68 صفحه می باشد 

سلطة كمونيسم بر بخش اعظم تاريخ قرن بيستم تا حد زيادي ناشي از نقشي است كه كمونيسم، بموقع، در جهت «بيش از حد ساده جلوه دادن» مسائل ايفا نمود. كمونيسم كه مالكيت خصوصي را منشا تمام بديها مي دانست ادعا كرد كه الغاي مالكيت خصوصي، نيل به عدالت حقيقي و كمال انسانيت را امكان‌پذير خواهد ساخت اين وعده صدها ميليون نفر از مردم جهان را متعهد ساخت و اميدهايي را دردل آنان زنده نمود. بدين ترتيب، كمونيسم با احساسات توده‌هايي كه به تازگي آگاهي سياسي پيدا كرده بودند، تطبيق مي‌كرد. از اين نظر، بين كمونيسم و مذاهب بزرگي كه هر يك تفسير جامعي از مفهوم زندگي انسان ارائه مي دهند، شباهتهايي وجود داشت. جامعيت و سادگي كمونيسم بود كه آن را چنان فريبنده و اطمينان بخش مي ساخت و به يك تابلوي راهنما براي مبارزه‌اي پرشور تبديل مي‌نمود.

همانند مذاهب بزرگ، مكتب كمونيسم نيز تحليلهاي متعددي را ارائه نمود كه از ساده‌ترين تحليل شروع و به مفاهيم نسبتاً پيچيده‌تر فلسفي ختم مي‌شد. براي آن كسي كه كوره سوادي داشت، همين كافي بود كه ياد بگيرد كه تمام زندگي در جنگ طبقاتي خلاصه مي شود و سعادت اجتماعي فقط در جامعة كمونيستي تحقق خواهد پذيرفت. آنچه كه از نظر رواني سخت خوشايند فرد محروم واقع مي‌شد، توجيه اعمال خشونت وحشيانه علي «دشمنان خلق» بود، يعني عليه كساني كه از منافع مادي بيشتري برخوردار بودند و از آن پس مي‌شد آنان را با خشنودي تحقير نمود، مورد تعدي قرار داد و نابود كرد.

ولي كمونيسم فقط يك پاسخ پرشور به نگرانيهاي عميق [محرومين] و يا يك عقيدة مبتني بر تنفر از جامعه نبود. كمونيسم، در عين حال، نظام فكري كاملا قابل دركي بود كه انسان را ظاهرا به طور بي‌سابقه‌اي نسبت به گذشته و آينده بصير مي ساخت و آرزوي قشرهاي جديداً سواد آموختة جامعه را كم خواستار فهم عميقتر جهان پيرامون خويش بودند، برآورده مي‌ساخت. بدين ترتيب، فرضية ماركسيسم، در نظر كساني كه بصيرت بيشتري داشتند كليد فهم تاريخ بشر، يك شيوة تحليل براي تشخيص علل تحولات اجتماعي و سياسيع يك تفسير دقيق از حيات اقتصادي و مجموعه‌اي از آگاهيهاي گوناگون دربارة قواي محركة جامعه جلوه نمود. مفهوم «ديالكتيك تاريخي» وسيلة بس ارزشمندي براي مقابله با تناقضات عالم واقع به نظر رسيد. در عين حال، تاكيد روي مبارزة سياسي در جهت پيشبرد يك «انقلاب»رهايي بخش و همچنين تاكيد بر سلطة همه جانبة دولت، به منظور ايجاد يك جامعة عادلانة مبتني بر برنامه‌ريزي معقول، سخت باب طبع روشنكفراني واقع شد كه مشتاق يك مبارزة ظاهراً مبتني بر عقل بودند.

بدين سان، كمونيسم چه در نظر ساده لوحان، و چه در نظر فرهيختگان خوشايند جلوه كرد زيرا به هر دو گروه راه نشان داد و تقسيري رضايتبخش، همراه با يك توجيه اخلاقي، ارائه نمود. كمونيسم باعث شد تا پيروانش خود را محق، درستكار و متكي به نفس احساس كنند. كمونيسم هيچ نكته‌اي را مبهم باقي نگذاشت و ادعا كرد كه هم يك فلسفه و هم يك علم است اين مرام هر كس را با هر سطح فكر، به نحو مناسبي راهنمايي مي‌كرد به او تسلاي تاريخي مي‌داد و مهمتر از همه دربارة آنچه كه از طريق مبارزة مستقيم سياسي قابل حصول بود، سخت مبالغه مي‌كرد.

علاوه بر اين، مكتب كمونيسم، با تلفيق عقل و احساس، توانست دو منشا اصلي رفتار آدمي را به نحو موثري تحت تاثير قرار دهد احساسات تند سياسي مي‌تواند به نيروي سياسي عظيمي تبديل گردد. فكر مهندسي اجتماعي كه عقل را شيفته مي‌سازد، سرآغاز بسيج قدرت سياسي است. تلفيق دو عامل فوق، قدرت عظيم متمركز دولت را به وجود آورد كه بعدها به بارزترين خصيصة كمونيسم تبديل شد.

بدين سان، قرن بيستم، قرن دولت شد. اين رويداد تا حد زيادي غير منتظره بود. در واقعع هيچ فرد دورانديشي پيش‌بيني نمي‌كرد كه عقايد يك كتابفروشي يهودي مهاجر آلماني كه يك نويسندة سياسي گمنام روسي در اوايل قرن مشتاقانه به آنها خواهد گرويد. به نظرية غالب قرن تبديل گردد چه در آمريكا و چه در اروپا، هيچ كس احتمال نمي‌داد كه ماهيت نظام موجود از نظر عقيدتي به طور جدي به مخاطره بيفتد. بنيادهاي فلسفي وضع موجود در نظر همه محكم و حتي لايتغير جلوه مي‌كرد.

همان گونه كه انتظار مي‌رفت، در اول ژانوية 1900 سيل پيش‌بيني‌هاي مربوط به سدة آخر هزارة دوم سرازير شد. پيش‌بيني‌ها طبيعتاً متفاوت بودند ولي مضمون نوشته‌هاي روزنامه هاي معتبر جهان غرب و سخنان دولتمردان غربي من حيث المجموع خودستايانه بود.

ظهور كمونيسم، به عنوان يكي از مظاهر سياسي عمدة قرن بيستم، بايد در رابطه با او‌ج‌گيري نازيسم و فاشيسم مورد توجه قرار گيرد. در واقع، كمونيسم، فاشيسم و نازيسم نوعاً با هم مربوط، از نظر تاريخي مرتبط و از لحاظ سياسي كاملاً شبيه يكديگر بودند.

نظریه های بیش از حدساده انگارانة کمونیسم را یکجا بلعیدند یک رمان نویس آلمانی به نام لاین فوختوانگر نوشت که «دفاع از تجربة هاجکین آمریکایی نیز، نظیر بسیاری از رهبران مذهبی افراطی، تحت تاثیر فصاحت کمونیستی حکومت شوروی اظهار داشت که «انسان وقتی به تجربة بزرگ شوروی در زمینة برادری نظر می افکند. احساس می کند که درک مبهمی از راه و رسم عیسی مسیح، ناخودآگاه الاهم بخش آن است.» ادموند ویلسون مدینة فاضلة دنیوی تری را مجسم می نمود: «در شوروی انسان احساس می کند که بر فراز قلة معنویت جهان ایستاده است جایی که خورشید واقعاً هرگز غروب نمی کند.»

در نزد این روشنفکران، «دموکراسی» سبک شوروی اگر نه بیشتر، لااقل به اندازة دموکراسی غربی مشروع بود خودکامگی استالین بندرت مورد توجه قرار می گرفت و هرگز محکوم نمی‌شد سیدنی و بئاتریس وب تاکید می کردند که استالین مثل یک مستبد حکومت نمی کند. «او حتی از قدرتی نظیر...

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: کمونیسم , سیاسی ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 645
نویسنده : کیا فایل

قواعد حقوق بین الملل اسلامی

 

این متن شامل 43 صفحه می باشد 

 مبنای قواعد این رشته از حقوق مانند سایر رشته های حقوق اسلامی عبارتست از نص ، سنت ، عقل و اجماع 1 . نصوص متضمن احکم در خصوص حقوق بین الملل بر اثر اتفاقات اجتماعی و سیاسی در زمان رسول اکرم (ص) تدریجاً پدید آمد و سنت نبوی (ص) آنرا توضیح و تکمیل نمود . نقش دو عامل اخیر یعنی عقل و اجماع نقش متمم و مکمل آندو در قرون بعد بوده است .

پیامبر گرامی مسلمین (ص) در دهساله تماس و مراوده با اقوام و پیروان مذاهب گوناگون مرحله پر برکتی از تجارب بین المللی را گذراند که در خلال آن دوران احکام الهی تکلیف رهبران جامعه اسلامی را در قبال موقعیت های متعدد و متغییر تعیین کرد . قواعدی که خداوند متعال در قرآن کریم جهت تنظیم مناسبات مسلمین با دیگر جوامع سیاسی و مذهبی تعیین فرموده است در صدر تاریخ اسلام توسط رسول اکرم (ص) ، نخستین زمامدار مسلمانان به اجرا در آمد و سنت وی (ص) علاوه بر تبیین طرز تطبیق آنها چگونگی برخورد با موارد جزئی و دقائق موقعیت های مختلف را روشن ساخت .

ما در صدد آن نیستیم که در اینجا همه قواعد حقوق بین الملل اسلامی و کلیه نظریات و آراء فلسفی – اجتماعی را که با تقریر قواعد مزبور ملازمه دارد. بشرح آوریم . چه ، شرح محققانه این رشته از حقوق اسلامی ، مستلزم حداقل مطالعه و دقت در پیمان ها ، عهد و قراردادها ، برخورد های سیاسی رسول اکرم ( ص) با رؤسای قبائل عربستا ، پادشاهان و زمامداران کشورهای همسایه ، تحلیل شرایط و عوامل موجبه آنها ، همچنین تفحص در معاهداتی است که زمامداران اسلامی در مراحل بعدی تاریخ بسته اند و ارتباطات دیپلماتیکی که با بیگانگان داشته اند .

چون قصد ما در این مختصر جز این نیست که اشاره ایی کوتاه به قواعد معین و اصول مسلم اسلامی در حقوق بین الملل بنمائیم فقط بر خطوط درشت قرآن مجید و سنت نبوی (ص) که متضمن اصول تئوریک و مبانی حقوق بین الملل یا قواعد مهم این رشته از حقوق می باش انگشت می گذاریم و از تفصیل جزئیات در خواهیم گذشت .

علم حقوق بین المللی ،دانش آداب جنگ و صلح است

دانشمندانی که برروابط ملل همت گماشته اند دو موضوع جنگ و صلح را اساسی ترین مباحث رشته بین المللی حقوق دانسته اند . دیده می شود که گاه کتابهایشان را به همین دو بحث نامیده اند . گروسیوس را که به پدر حقوق بین الملل مقلب می باشد کتابی است موسوم به « جنگ و صلح » و به این سبب بوده است که ایشان می پنداشته اند برای مناسبات متقابل ملت ها جز دو حال بتصور نمی توان آورد : حالت جنگ ، و حالت صلح ؛ و حالتی جز این دو به وقوع نمی پیوندد و محقق نمی گردد . چون چنین است باید از مناسبات ملل د راین دو حالت ویژه و منحصر گفتگو به عمل آورد و قواعد و مقرراتی را که لازمست مبنای عمل دولتها در این دو حالت متضاد قرار گیرد معین کرد ! مثلا باید دید دولت ها در دوهر صلح چگونه باید رفتار کنند ؟ یا کدام جنگ روا و کدام نارواست ؟

بحث جنگ مشروع و جنگ نا مشروع و تجاوز کارانه از همین جا شروع شده است . از میان علمای حقوق بین الملل کسی را که در آثارش از جنگهای مشروع و نامشروع سخن نگفته یا نظرش را در این باره نداده باشد نمی توان یافت . کتب حقوق بین الملل مشحون است از مباحثی که بر سر مسأله جنگ و صلح پیش آمده است .

جهاد  انواع جنگهای مشروع

اسلام جنگهای خاصی را که جهاد خوانده می وشد و مشروع و روا شمرده است . جهاد یا مبارزۀ ملی مسلمانان ، امریست واجب کفائی . جهاد اسلامی 1به اجماع فقها ، ، بر دو گونه است : جنگ تدافعی در برابر دشمنی که دست به تجاوز زده باشد و مبارزه آزادیبخش که به منظور دعوت دیگران به اسلام ، و تقویت نهضت آزادی بخش ملل محکومه از راه سست کردن تکیه گاههای ایدئولوژیک رژیم سیاسی ظالمانه کشورشان انجام می گیرد .

همه مسلمانان به جنگ تدافعی موظفند و انجامش وظیفه ای است همیشگی ، جنگ تدافعی را از آئین کلیسا که بگذریم جمله ادیان و مکاتب حقوقی و سیاسی جایز دانسته و بعضی از آنها مردم را بدان تشویق و ترغیب هم نموده اند . لکن هر مکتب و مرام را در چگونگی انجام این وظیفه ملی و بشری ترتیب و قراری است مخصوص که قانون آن مکتب و مرام را در باب روابط بین المللی از روی آن می توان فهمید . مکتب اسلام در این باره آینی است بس دلپذیر و شایسته اعجاب و تقدیر که شمه ئی از آن بیان خواهد شد .

جهاد آزادی بخش ، مبارزه ایی است که مسلمانان و فقط ایشان آن را مجاز و بالاتر ، واجب می دانند . مبارزه ایی که خصیصه جدال اعتقادیش از راه تبلیغات ، آن را از همه مبارزات مشخص گردانیده و بدان جلوه ایی دیگر بخشیده است . جهاد آزادی بخش ، مبارزه ایی است در جهت ابطال آئین حاکمه و طرد اقلیت ستمگر و استثمار پیشه ایی که به نا حق بر توده ها تفوق و چیرگی یافته است . مبارزه ایی است به قصد رهانیدن و خوشبخت گردانیدن اکثریت عظیمی که در همسایگی یا آنطرف جامعه اسلامی روزگار بمسکنت و ذلت و محرومیت می گذراند .

چون جهاد آزادی بخش چنانککه توصیف گشت فعالیتی است فوق العاده ظریف و پر مسئولی ، انجامش به شرایطی سنگین منوط شده است . به عقیده شیعه جهاد آزادی بخش در صورتی میسر می باش که فرماندهی عالیه آن را امامی عادل یا نایب او عهده دار باشد شیعه جهاد تدافعی را مستلزم فرماندهی یک مسلمان متقی نداسته ولی جهاد نوع اخیر را با این شرط دشوار مقید کرده است . امام صادق (ع) د رجواب این سئوال که آیا « دعوت به اسلام» و جهاد آزادی بخش کاری است که باید عده معینی بدان اقدام کنند و جز ایشان را نشاید یا هر که به یکتائی خدا و پیامبری محمد (ص) باور داشته باشد می تواند بدان مبادرت ورزد ؟ می فرماید :« عده معینی هستند که شراط خاصی هم دارند ، شرایطی که اصحاب صالح پیغمبر (ص) دارا بودند و ضمناً باید ستمدیده هم باشند . تنها در اینصورت است که می توان به اینگونه جهاد اقدام کرد .

 

1. ادله اربعه

1. مقصود جهاد خارجی است که موضوع حقوق بین الملل قرار می گیرد و گرنه جهاد بطور کلی سه گونه است .

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: قواعد حقوق بین الملل اسلامی،حقوق اسلامی ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 1107
نویسنده : کیا فایل

فدرالیسم

 

این متن شامل 62 صفحه می باشد 

 از لطف بی پایان الهی که مرا توفیق عطا کرد هدایتگر درونم را اشتیاق جستن, هدیه نمود.

از قلب پاک مادرم و روح مهربان پدرم برای همه ی محبت ها,فرزانگی ها و تشویق هایشان.

 

تعریف های فدرالیسم

معذلک فدرالیسم نیز مانند دموکراسی بر مجموعه ای از اصول استوار است.فدرالیسم تفکر و منشی است در قبال"دیگران" و جامعه و شکلی است از اشکال مختلف سازماندهی اجتماعی1.

میدان عمل و کارکرد فدرالیسم وسیع است:

20کشور فدرال بر 51.82% خاک دنیا حکومت می کنندو نماینده ی 39.58% مردم دنیا هستند2.

فدرالیسم گونه ای جستجو است در حوزه سازماندهی اجتماعی-سیاسی برای یافتن راه حلی شایسته.

معانی مختلف فدرالیسم:

- بعضی آن را به عنوان راه حلی برای زندگی دسته جمعی در جامعه ای معینبا وجود اختلافات عمیقی که ممکن است وجود داشته باشد. به نظر آنان فدرالیسم راه حل سومی است میان جهانی کردن ناشی از توسعه ی تکنولوژی و تعلق خاطر به فرهنگ ملی.

- گروهی دیگر, فدرالیسم را وسیله ای برای تسلط گروه غنی ترو یا دارای تعداد بیشتر را در زیر ظاهری فریبنده پنهان میکند .

- برای برخی دیگر روشی است بر ضد تمرکز قدرت و آشتی دادن آن با سیاستی مردمی.

در آغاز به نظر می رسد که فدرالیسم مفهومی عام است که گروهی از نهادها وسازمان های سیاسی و اجتماعی را در برمیگیرد حال آنکه برای درک معنای صحیح این واژه باید میدان تحقیق را محدود کرد. فدرالیسم راباید با اعمال رژیم های فدرال وتئوری هایی که برای تجزیه و تحلیل آن وجود دارد سنجید.

اگر چه اتحادیه ی شهرهای یونان اولین تجربه ی شناخته شده درباره ی فدرالیسم است این واژه در فرهنگ یونان قدیم وجود نداشته است زیرا این اتحادیه ها اجتماعی را تشکیل می دادند که براساسLe Foedus (ریشه ی کلمه ی فدرالیسم)استوار بود, یعنی قراردادی بین شهرهای مستقل برای رسیدن به هدفی مشترک در مسائل دیپلماتیک , نظامی و حتی ورزشی.

در قرون وسطی, شکل اولیهی فدرالیسم با برقراری سلسله مراتبی بین حاکمیت های مختلف به وجود آمد والگوی دولت های فدرال بعدی شد.در آن دوره امپراطوری فئودال حداکثر اختیارات را به فئودال ها و شهرهای آزاد مستقل می دادند و برای زمین داران و یا اشراف وابسته به زمین اختیارات کمی قائل می شدند.

در سدهی16 میلادی,برای اولین بار به تشریحی جامع از فدرالیسم توسط " یوهانس آلتوزیوس2 "(1562-1638) بر می خوریم. تئوری او دربارهی دولت چنین بود که ساختار سلسله مراتبی فئودالی دولت را باید مبتنی بر قانون اساسی تدوین کرد به طوریکه بر پایهء خود مختاری و آزادی عمل بنا شود.

مونتسکو (1689-1755) از دیگر متفکران بزرگ, معتقد بود :

" این شکل از حکومت عبارت است از قراردادی که به وسیلهء آن چند گروه سیاسی توافق می کنند تا به شهروندان دولت بزرگ تر که می خواهند آن را تشکیل دهند تبدیل شوند . این جامعه تازه مرکب ازجوامع مختلفی است که ممکن است با الحاق دیگر جوامع به آن گسترش پیدا کنند. "3

امانوئل کانت , فیلسوف بزرگ آلمانی , (1724-1804) عقیده داشت که وجود فدرالیسم برای بر پایی "صلح" یعنی عدم وقوع هر گونه جنگ است.وی معتقد بود آنچه حقوق بین المللی خوانده می شود براساس حاکمیت مطلق دولت ها استوار است4.

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: فدرالیسم،سیاسی ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 3663
نویسنده : کیا فایل

رویکرد انگلیس به وحدت جامعه اروپا

 

این متن شامل 31 صفحه می باشد 

 بريتانيا به عنوان يك قدرت بزرگ اروپايي همواره بدين شهرت داشته است كه مخالف تعميق همگرايي در اروپاست . در واقع اين كشور يكي از سرسخت ترين مخالفان تبديل اتحاديه به يك فدراسيون اروپايي بوده است به اعتقاد صاحب نظران ، تنها الزامات اقتصادي بريتانيا را وادار به پيوستن به روند همگرايي در اروپا كرد و روي هم رفته اين شكور در سياست هاي خود به جاي نگاه اروپايي ، نگاهي فراآتلانتيكي دارد . مقاله حاضر تلاش دارد به بررسي نگرش بريتانيا به روند وحدت اروپا و نيز سياست خارجي و امنيتي مشترك اتحاديه اروپا و نيز سياست خارجي و امنيتي مشترك اتحاديه اروپا بپردازد .

كليد واژه ها : بريتانيا ، اتحاديه اروپا ، سياست خارجي و امنيتي مشترك

 

مقــدمه :

بريتانيا يكي از قدرتهاي بزرگ است كه همواره در تحولات بين المللي نقش مهم و تاثيرگذاري داشته است . با مطرح شدن بحث وحدت اروپا ، موضوع گيري بريتانيا در قبال اين موضوع از اهميت بالايي برخوردار بوده است و به هرحال عضويت بريتانيا يا خارج ماندن اين كشور از فرايند وحدت اروپا براي سال هاي متوالي در كانون مباحث سياسي داخل اين كشور قرار داشت . بريتانيا يكي از كشورهاي مهم در اتحاديه اروپايي است كه در كند كردن سرعت همگرايي در اروپا نقش به سزايي داشته است و همواره يكي از كشورهايي بوده كه با تبديل اين اتحاديه به يك فدراسيون اروپايي مخالفت كرده است . علاوه بر اين ، اين كشور روي خوشي به سياست خارجي و امنيتي مشترك اروپا نشان نداده است . به طور كلي مي توان نگرش بريتانيا به معاهده اتحاديه اروپا را در تعريف بريتانيايي ديپلماسي خلاصه كرد : براي تعريف ديپلماسي به شيوه بريتانيايي ، روايت كم نيست ؛ ولي متداولترين آنها چنين است : نگرشي دراز مدت و صبورانه مبتني بر اين گفته معروف كه « بريتانيا دوست و متحد ندارد ؛ صرفا ًمنافع دارد » رويكرد بريتانيا به اتحاديه اروپا بستگي تام و مطلق به منافع ملي اين كشور دارد . در اين مقاله به بررسي نگرش بريتانيا به وحدت اروپا خواهيم پرداخت .

عضويت بريتانيا در اتحاديه اروپا :

الف ـ از درخواست عضويت تا فروپاشي نظام دو قطبي

رويكرد بريتانيا به وحدت اروپا از ابتداي شكل گيري مباحث در اين مورد در حال تحول و دگرگوني بوده است .

افزايش نقش و اهميت مورد در حال تحول و دگرگوني بوده است . افزايش نقش و اهميت اتحاديه اروپايي باعث شد كه بحث عضويت بريتانيا در اين اتحاديه در محافل داخلي اين كشور مطرح شود . چرچيل ، نخست وزير بريتانيا در زمان جنگ جهاني دوم و سال هاي پس از آن معتقد بود اروپا بايد متحد شود تا بتواند در كنار آمريكا براي نجات اروپاي شرقي از سيطره اتحاد اروپا باقي مي ماند . جانشينان چرچيل براي سال ها به طور جدي به اين مسئله نگاه نكرده اند . از همان سال هاي ابتدايي پس از جنگ جهاني دوم ، كه تلاش براي تحقق ايده اروپاي متحده ، شكل جدي به خود گرفت ،؛ مهمترين انتقاد آنتوني ايدن ، نخست وزير وقت انگليس ، اين بود كه كشورش حاضر نيست در اروپايي كه به صورت فدراسيون اداره مي شود و پول و پارلمان مشترك داشته باشد شركت نمايد . از رو هنگامي كه درماه مه 1950 ميلادي ، شومان ، وزير خارجه فرانسه ، اعلاميه تاسيس جامعه زغال و فولاد اروپا را صادر كرد ، بريتانيا به آن پاسخ منفي داد : يكي از دلايل عدم شركت بريتانيا در اين جامعه اين بود كه شومان ، اين جامعه را اولين گام به سوي تشكيل فدارسيون اروپا علام مي كرد . آنتوني ايدن ، جانشين وينستون چرچيل اروپا اعلام مي كرد . آنتوني ايدن جانشين وينستون چرچيل در فرداي پس از جنگ جهاني دوم ، نسبت به خط مشي جامعه اقتصادي اروپا برخورد بسيار منفي و سختي از خود نشان داد وهرگونه مشاركت انگليسي را در اين جامعه نفي كرد .

روشن بود كه رويكرد نفي وناديده گرفتن وحدت اروپا توسط بريتانيا نمي توانست براي هميشه ادامه داشته باشد . در نهايت ، افزايش نقش و اهميت اتحاديه اروپا و نيازهاي اقتصادي و تجاري بريتانيا همراه با ساير نيازمنديهاي بريتانيا به اروپا باعث شد كه اين كشور نتواند خودرا بي نياز از جامعه اروپايي ببيند . در نتيجه در 31 جولاي 1961 ، مك ميلان ، نخست وزير بريتانيا و رهبر حزب محافظه كار اين كشور تصميم گرفت تا درخواست عضويت خود در جامعه اقتصادي اروپا را تسليم كند. در اين برهه زماني مقامات لندن به اين نتيجه رسيده بودند كه با پيوستن به اين جامعه مي توانند بازارهاي تجاري خود را گسترش دهند . رهبران بريتانيا به اين واقعيت پي بردند كه اگر به عضويت اتحاديه اروپا درنيايند ، منافع آنها در اروپا در معرض خطر قرار خواهد گرفت . نگراني بريتانيا از اينكه مبادا جايگاه و نقش خود را در اروپا از دست بدهد انگيزه رهبران اين كشور را براي وارد شدن به اتحاديه اروپايي افزايش مي داد . اين در حالي است كه در آغاز فرايند همگرايي اروپا كه در قالب جامعه ذغال و فولاد در سال 1951 به مرحله عيني رسيد ، بريتانيا حضور نداشت . حتي در سال 1957 در زمان تشكيل بازار مشترك اروپا ، متعاقب پيمان رم ، بريتانيا وارد بازار مشترك نشد . بريتانيا در عوض در سال 1959 « بازار آزاد اروپا » را تاسيس كرد . در اين بازار نروژ ، سوئد ، فنلاند ، پرتغال ، ايسلند ، سوئيس و دانمارك عضويت داشتند . اما در نهايت رهبران بريتانيا متوجه شدند كه براي كسب منافع بيشتر بايد به سمت بازار مشترك اروپا بروند . كاهش اهميت كشورهاي مشترك المنافع براي بريتانيا و اهميت

 


 



:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: بريتانيا ، اتحاديه اروپا ، سياست خارجي و امنيتي مشترك ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 546
نویسنده : کیا فایل

روابط خارجي ايران و آمريكا از سال 1355تا 1357

 

این متن شامل 23 صفحه می باشد 

 حضور دمکرات های جوان در کنگره و تغییر سیاست آمریکا در اوایل دهه ی 1970 کنگره تحت فشار اصلاح طلبان از داخل و دگرگونی مالی اجتماعی از خارج تغییر ماهیت داد؛ کنگره ی پیش از دهه 1950 کنگره ای سالمند سالار و محافظه کار بود که تحت سلطه ی گروهی از دموکرات های جنوبی معروف به ( دموکرات های دیکی ) قرار داشت این عده همیشه معتقد بودند که تا آخر عمر به مدت قانون ارشدیت کرسی های خود را حفظ خواهند کرد ، اما سلطه ی این عده در دهه 1960 ميلادي از دست رفت که در وحله اول ناشی از توسعه اقتصادی و اجرای قانون حق رای بود که به کنترل تک حزبی در ایالات جنوب خاتمه داد و در مرحله بعد به سبب مخالفت دموکرات های جوان با مداخله ی آمریکا در ویتنام از دوره ی جانسون و همچنین اقدام نیکسون در توقیف بودجه تخصیصي کنگره برای امور رفاهی بود که در پی اصلاح و دمکراتیک کردن کنگره بازیابی برخی از اختیارات برآمدند که طی دهه های اخیر به ریاست جمهوری باخته بودند.(1)

چگونگي روي كار آمدن كارتر:

1- یان دار تی شر ، تحولات سیاسی در ایالات متحده ی امریکا ، ترجمه رحیم قاسمیان سازمان انتشارات و اموزش انقلاب اسلامی ، تهران 1369 صص 27 و 28 .

 

در پی رسوایی واترگیت اصلاحات شتاب گرفت و این روند با انتخابات نوامبر 1974 که به انتخابات بعد از واترگیت مشهور شده بود ادامه یافت چنین روندی باعث شد جمهوری خواهان بسیاری از کرسی های ایالات شمال و شهرهای حاشیه ای را از دست بدهند و راه برای ورود گروهی از جوانان دموكرات به کنگره هموار شود .

دوره ریاست جمهوری جرالد فورد از دید افکار عمومی و جریانات سیاسی آمریکا یک دوره سردرگمی و ناامیدی بود . دراین دوره کسادی اقتصادی چشمگیر بود و با وجود بهبود نسبی در اقتصاد کشور در سال 1975 فورد نتوانست مجبوبیت چندانی را به دست آورد.(1)

زمامداری کارتر در نوامبر 1976 ( 1355 آبان ماه ) را می توان نقطه آغاز پیوند حقوق بشر با دستگاه تصمیم گیری ایالات متحده دانست البته این سیاست ناشی از حکومت کارتر نبود بلکه این خواست مردم و کنگره ی آمریکا بود که در پی چنگ ویتنام و افشاگری در مورد سیاست هایی که ایالات متحده در امریکاي لاتین و دیگر مناطق تحت عنوان مبارزه با کمونیسم و حفاظت از منابع و ارزش های سنتی آمریکا دنبال می کرد ، شدت گرفت و اجرای آن ضرورت یافت از این رو کنگره متاثر از ورود دمکرات های لیبرال و جوان براي ایجاد تشکیلات حقوق بشر در ساختار درست و تنظیم گزارش هایی در این زمینه اصرارداشت ، لذا قوانینی را وضع کرد که به موجب آن کمک های اقتصادی و نظامی ایالات متحده به دولت های خارجی مشروط به اجرای حقوق بشر در آن کشورها می شد

کارتر علاوه بر خواست کنگره تصمیم به پیشرفت حقوق بشر به عنوان یک جنبه کلیدی از سیاست خارجی اتخاذ کرد .

ظهور جیمی کارتر :

1-چمنی ، فراز : سیاست حقوق بشر کارتر و انقلاب اسلامی ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1383 صص 44-43

 

او فرماندار سابق ایالت جورجیا بود. کارتر از نظر افکار عمومی آمریکا چهره ای گمنام محسوب مي شد که حتی به وی لقب « جیمی چی ؟ » را داده بودند که این خود بهترین وجه روحیه ی حاکم بر طرز فکر مردم آمریکا در سال 1976 را نشان می دهد . او در انتخابات سال 1974 به عنوان دبیر کل کمیته مبارزات انتخاباتی حرب دموکرات برگزیده شده و توانست با آن دسته از مهره های حزب که در ایالات مختلف ، صاحب مقامات نه چندان بالایی بودند ارتباط برقرار کند؛ او با پایان یافتن دوره فرمانداری تمام کوشش خود را صرف مبارزات انتخاباتی خویش کرد و در ژانویه ی 1976 در جریان رقابت های انتخاباتیی به عنوان یک رقیب در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مطرح شد(1)

کاتر در نوامبر سال 1976 ( آبان ماه سال 1355 ) در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با 4/50 درصد آراء و کسب 56 رای هیات انتخاباتی در برابر جرالد فورد به پیروزی دست یافت به عنوان سی و نهمین رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد . کارتر دو ماه بعد در ژانویه 3977 ام همراه با تیم خود وارد کاخ سفید شد . کارتر برای تماس مستقیم با مردم اولویت قائل بود ، او در ظاهر به مسائل مستمندان و کم درآمدها علاقه نشان می داد و عدم تمایل خود را با گروه های فشار ، تجار ‘ ثروتمند و صاحبان قدرت های بزرگ به طور علنی ابراز می کرد . کارتر وانمود می کرد که یک هوادار « احیای مسیحیت » است و به سیاست از دیدگاه مسائل اخلاقی می نگرد . وی خواهان تحول در تفکر رهبران ایالات جنوب و پذیرش مشارکت سیاهپوستان در عرصه سیاست بود وی خود را شخص برخاسته از قلب مذهبی و روستایی کشور و مبرا از فساد دامنگیر شهرهای شمالی و سیاستمردان کار کشته می دانست . (1)

1- چمنی فراز پيشين 1383 ص 47

 

او شعار مشارکت عدالت و اخلاق را سر می داد و معتقد بود با حرکت بر اساس چنین اصولی می توان ایالات متحده را به صورت الگویی در جهان مطرح نمود و اصالت غرور و اقتدار را به او برگرداند.

 

 


:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: روابط خارجی، روابط ایران و آمریکا ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 535
نویسنده : کیا فایل

جایگاه احزاب در تاثیرگذاری برعوامل قدرت دولتی در ایران + 13 اسلاید

 

این متن شامل 13 صفحه می باشد و پاور پوینت 

 

مفاهيمبنيادي مشاركت سياسي، احزاب و انتخابات در علم سياست ارتباطي منطقي با يكديگردارند، به گونه‌اي كه بدون يكديگر به تنهايي بي‌معني به نظر مي‌رسند. مشاركت سياسيبدون وجود احزاب و نهادهاي مدني ناقص و عملاً بي‌تأثير است. در حالي كه با حضوراحزاب، مشاركت نهادينه و قانونمند مي‌گردد و اين از طريق انتخابات با حق رأي عموميمردم ميسّر است. در اين زمينه اگرچه در ايران سابقه وجود و حضور احزاب سياسي را درگذشته تجربه كرده‌ايم و دوره‌هاي مختلف زندگي حزبي در ايران شكل گرفته است، اماواضح است كه تا حال فاقد آن نهادينگي بوده است كه مقولات سه گانه مطرح شده دركشورهاي توسعه يافته نهادينه شده‌اند.
بعد از پذيرش قطعنامه 598 و خاتمه جنگ هشتساله عراق با ايران وفعالشدن نيروهاي سياسي در عرصه سياسي و اجتماعي، جناح‌بنديدرون نظام سياسي نيز وضوح بيشتري پيدا كرد و آشكار گرديد. و در چهارچوب آن احزاب وگروههايي به فعاليت سياسي با هدف كسب قدرت پرداختند. در حالي كه در خارج از اينچهارچوب نيز برخي از گروهها و سازمانها كه از قبل وجود و حضور داشتند، به فعاليتخود ادامه دادند و به نقد وضع موجود مشغول شده‌اند.
اوج فعاليتهاي حزبي، يعنيانتخابات رياست جمهوري در خرداد 76 و 1380 و انتخابات مجلس ششم در بهمن‌ماه 1378 دركنار اولين دور انتخابات شوراهاي شهر و روستا؛ كانون توجه را به نقش احزاب درافزايش مشاركت سياسي مردم، معطوف داشت. اكنون نيز با توجه به تجارب كنوني و برخيديدگاههاي تحليلي مربوط به حافظه تاريخي ايران به نظر مي‌رسد كه هنوز در زمينه فعاليتاحزاب و نقش آنها در جامعه و دولت ايران ابهاماتي وجود دارد. در این مقاله در صددتحليل اين ابهامات و مشكلات بوده و سعي دارد تا به بررسي نقش احزاب درتوسعه سياسي ايران و تاثیر گذاری بر عوامل قدرت در ایران بپردازد.
قبل از وارد شدن به مبحث اصلی و برای آشنایی با نکات مطرح شده تاریخچه مختصری از روند شکل گیری احزاب و گروه های سیاسی در ایران ارائه گردیده و ضمن معرفی تعدادی از آنان زمینه ورود به تعریف مساله را مهیا خواهیم نمود .

تاریخچه احزاب سیاسی در ایران :

پس از پیروزی جنبش مشروطه نخستین احزاب و گروههای سیاسی علنی رسما وارد صحنه ی سیاسی کشور شدند و به فعالیت پرداختند این تحرکات حزبی تا زمان به قدرت رسیدن رضا خان ادامه پیدا کرد در دوران رضا خان فعالیتهای حزبی با سرکوبی روبرو شد و یک دوره رکود فعالیت های حزبی را شاهد هستیم.اما پس از سقوط رضا خان در شهریور 1320و جانشینی محمد رضا شاه کشور به سمت یک فضای باز سیاسی به پیش رفت . در این فضا که دیگر سرکوبی رضا خانی نبود زمینه ی مساعدی برای رشد احزاب و گرو هها ی سیاسی فراهم شد البته در دوران محمد رضا فعالیت جریانات سیاسی و احزاب وابسته به آن همراه با شدت و ضعف بوده است در سال 1327در پی ترور ناموفق شاه موجی از دستگیریها و سرکوب احزاب آغاز شد اما فضای باز و آزادیهای سیاسی به کلی از بین نرفت . اوج فعالیت احزاب در دوران محمد رضا شاه را باید سالهای 1330 تا 1332 در زمان نخست وزیری مصدق جستجو کرد . که اقتدار شاه در این دوسال به شدت ضعیف شده بود و جریانهای لیبرالی ،مذهبی ،چپ در این دوران نقش پررنگی را ایفا نمودند .اما با کودتای 28 مرداد 1332مجددا سیاست حذف جریانات و احزاب وابسته ی به آنها دنبال شد.واین وضعیت تا سال 1339 دنبال شد که دوران تثبیت اقتدار محمد رضا شاه بود.اما به دنبال روی کار آمدن جان .اف.کندی که دموکرات بود و نخست وزیری علی امینی در سالهای 1339تا 1342مجددا یک فضای سیاسی باز موقت ایجاد می شود و شاهد تحرک جریانات و احزاب سیاسی در این دوران هستیم. اما این تحرک با سرکوب قیام 15 خرداد 1342پایان می پذبرد و دیکتاتوری محمد رضا شاه تقویت می گردد به دنبال این سرکوبی گروهها وجریانات سیاسی فعالیتشان را زیرزمینی می کنند و زمینه برای شکل گیری گروههای مسلح و سازمانهای چریکی فراهم می شود . البته در این دوران شاهد شکل گیری احزاب نمایشی و صوری وابسته ی به سلطنت می باشیم . سر انجام وقایع سال 1356 و انقلاب 1357 موجب فروپاشی نظام شاهنشاهی و شکل گیری فصل جدیدی از احزاب در ایران می شود.

پس از انقلاب نیز شاهد شکل گیری احزاب جدیدی هستیم دوران بعد از انقلاب چهار مقطع از هم متمایز است :1-از 1357 تا1360 2- از خرداد 1360 تا 1376 3-از سال 76 تا 1384 4- از سال 1384 تاکنون.

1-1357 تا 1360 :در این سالها سه جریان از هم قابل تفکیک است :

جریان چپ:که نماد آن در حزب توده بود:با پیروزی انقلاب اسلامی سران حزب، اعضای کمیته ی مرکزی و اجرایی وارد ایران شدند و برای آنکه چهره ای انقلابی از خود نشان دهند ضمن مخالفت با دولت موقت، به حمایت از خط امام(ره) و اشغال لانه جاسوسی پرداختند.اما این تظاهری بیش نبود .نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ارتباطات جاسوسی حزب با سازمان جاسوسی شوروی و اسرار توسعه ی شبکه مخفی نظامی آن را کشف کردند و دادستانی کل انقلاب رسما انحلال حزب توده را اعلام می کند.چریکهای فدایی خلق نیز که از سال 1350 اعلام موجودیت کرده بود؛ از سر عناد با انقلاب بر آمد و بسیاری ار آنها اعدام شدند یا با دادن تعهد نسبت به وفاداری به انقلاب از زندان آزاد شدند .ولی این گروه عملیاتهای خرابکاری و مسلحانه علیه انقلاب اسلامی را در پیش گرفتند.

از جمله احزاب چپ دیگر این دوران عبارت بودند ازحزب دموکرات کردستان ،حزب کومله ، حزب خلق مسلمان .

جریان لیبرال و ملی گرا: جبهه ی ملی چهارم که اندکی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی درسایه دولت آشتی ملی( شریف امامی) به رهبری کریم ارسنجانی به تاریخ 8 شهریور56 اعلام موجودیت کرد. اما پس از آغاز به کار بختیار در پست نخست وزیری کار را پایان یافته تلقی کرد که با مخالفت حضرت امام روبرو شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جبهه ی ملی در حالیکه چند تن از اعضای آن به همراه «نهضت آزادی» وارد کابینه شده بودند بنای مخالفت با مشی امام (ره)را در پیش گرفتند که اوج آن در لایحه قصاص بروز کرد از آنجا که مخالفت با این لایحه به معنای مخالفت با آیات و روایات صریح اسلامی تلقی شد؛حضرت امام با صدور اطلاعیه ای ارتداد این گروه را اعلام کردند پس از این تاریخ رهبران جبهه ی ملی به خارج از کشور رفتند و به فعالیت علیه نظام پرداختند.

جریان مذهبی : که نمود آن را می توانیم در هیئت های موتلفه اسلامی ،سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ،جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی ببینیم که اینها از امام و مواضع امام حمایت می کردند.

2-از سال 60 تا 1376 :در این دوران جریانات چپ و لیبرال از صحنه خارج می شوند و نیروهای مذهبی در این دوران فعالند اما علیرغم وجود اشتراک زیادی که در نیروهاو گروهای جریان مذهبی وجود داشت اختلاف بر سر نحوه اداره کشور موجب انشعاب در آنها شد از جمله انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انحلال حزب جمهوری اسلامی، انشعاب جامعه ی روحانیت مبارز و به وجود آمدن مجمع روحانیون مبارز. در این دوران حزب کارگزاران و مجمع روحانیون مبارز به وجود می آید در این دوران نیرهای مذهبی به طیف سنتی و مدرن و میانه رو تقسیم بندی می شوند و نمود آن به وجود آمدن سازمانها و گروههایی در حول این طیفها است.

3- خرداد 76 تا 1384 : در این دوره که همزمان با آغاز ریاست جمهوری سید محمد خاتمی می باشد احزاب گسترش پیدا می کنند و شعار دولت، توسعه ی سیاسی و جامعه مدنی و مردم سالاری بود که به دنبال آن شاهد شکل گیری گروههاو احزاب زیادی می باشیم و گروهها و احزاب سیاسی قبلی هم در این دوران مشارکت فعالی دارند. از جمله احزاب این دوره عبارتند از حزب مشارکت ایران اسلامی ، حزب همبستگی ایران اسلامی ، مجمع روحانیون مبارز تهران ،سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ،حزب کارگزاران سازندگی ایران ، دفتر تحکیم وحدت ، انجمن اسلامی معلمان، خانه کارگر ، مجمع نیروهای خط امام ، جمعت زنان جمهوری اسلامی ایران ،مجمع اسلامی بانوان ، انجمن اسلامی جامعه ی پزشکی ایران ، حزب اسلامی کار ، مجمع نمایندگان ادوار مختلف مجلس شورای اسلامی و مجمع نیروهای خط امام.

4- 1384 تا کنون : به دنبال برخی افراط گیریهای احزاب در دوران خاتمی ما شاهد ناکامی این احزاب در انتخابات شورای شهر سوم و ریاست جمهوری نهم هستیم که در آن نیروهای جدیدی پا به عرصه ی سیاسی کشور می گذارند بیشتر افراد این جریان که ازعملکرد دوران هاشمی رفسنجانی و دوران خاتمی انتقاد داشتند شکل می گیرند.

از سال 1384 تاکنون هم که دولت دکتر محمود احمدی نژاد قدرت را در دست دارد ما شاهد هستیم که شعار استقلال در بین متجددین همچنان کم رنگ است ولی در متعادلین که قدرت را در دست دارند شعار استقلال کشور پررنگ شده و به ویژه در خصوص موضوع هسته ای مواضع صریح و اشکار این طیف را شاهد هستیم . در خصوص شعار آزادی همچنان در میان متجددین پررنگ است و برایشان اهمیت دارد . ولی در میان متعادلین کم رنگ تر جلوه می کند . در خصوص شعار عدالت که همچنان در میان متجددین کم رنگ است ولی در میان متعادلین اهمیت زیادی دارد به ویژه که شعار دولت اقای احمدی نژاد عدالت بوده است.

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: جایگاه احزاب، دولت،عوامل قدرت دولتی ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 840
نویسنده : کیا فایل

سیاست خارجی ایران

 

این متن شامل 248 صفحه می باشد 

سياست برابر پوليتيك (Politique) در زبان فرانسه است كه خود ماخوذ از ريشه لاتيني politicus و يوناني politikos است و از ريشه يوناني polis (شهر) گرفته شده است.

در آن زمان politikos به معني: (هنر و عمل حكومت در كشور)) به كار مي رفت (منظور شهر كشور يا دولت شهرهاي يونان است).

سياست در مفهوم خاص، تدابيري است كه حكومت ها در اداره ي امور كشور و تعيين شكل و محتواي فعاليت خود اتخاذ مي كنند و اين تدابير در دو مجراي داخلي و خارجي معمول مي گردد:

الف – مجراي داخلي: حكومت ها با اتخاذ تدابير سنجيده و متناسب با شرايط مادي و معنوي مشخص، امور كشور را اداره مي كنند تا اعضاء جامعه به وظايف اجتماعي (به مفهوم عام) خود عمل نمايند.

ب-مجراي خارجي: مربوط است به مناسبات حكومت ها با دولت هاي ديگر كه آن را روابط بين المللي گويند و مبتني بر قوانين بين المللي است.

معمولاً امور سياسي متناسب با اوضاع و احوال فرهنگي، اقتصادي و عقيدتي مشترك مردم كشور جريان مي يابد. اصطلاح سياست در امور و پديده هاي سياسي نظير: نهادهاي سياسي، سازمان هاي سياسي، جريان هاي سياسي، عقايد سياسي، مقررات، رسوم و تشريفات سياسي و روابط سياسي مصطلح است و علاوه بر آن در ساير امور به معني ((مشي)) كاربرد دارد مثل: سياست اقتصادي، سياست فرهنگي، سياست كشاورزي، سياست مالي، سياست برنامه ريزي، سياست جمعيتين سياست اجتماعي، و اقتصاد سياسي و …

در يك جامعه باز و پويا كه اعضاي آن از دانش و بينش نسبتاً مطلوبي برخوردارند، درجه‌ي سهيم شدن مردم در امور سياسي كشور بالا است و مشاركت ارادي و آگاهانه انجام مي پذيرد.[1]

سياست در معناي عام

سياست در معناي عام، هرگونه راهبرد و روش و مشي براي اداره يا بهكرد هر امري از امور، چه شخصي چه اجتماعي، ((سياست)) گفته مي شود، چنانكه از سياست اقتصادي، سياست نظامي، سياست مالي، سياست آموزشي و جز آنها سخن مي گوييم.

سياست در معناي خاص:

سياست به معناي خاص، هر امري كه مربوط به دولت و مديريت و تعيين شكل و مقاصد و چگونگي فعاليت دولت باشد، از مقوله‌ي امور ((سياسي)) است. بنابراين، هرگاه از ((سياست))، به معناي خاص، سخن مي گوييم، همواره با دولت، يعني سازمان قدرت در جامعه، كه نگهبان نظم موجود يا پيش برنده‌ي آنست, سروكار داريم. امور سياسي شامل مسائل مربوط به ساخت دولت، ترتيب امور در كشور، رهبري طبقات، مسائل كشاكش بر سر قدرت سياسي ميان حزبها و گروههاي با نفوذ و غيره است.

سياست از ديدگاه ريمون آرون

ريمون آرون فرانسوي، سياست را برابر دو واژه‌ي برنامه، نظر و عمل سياسي و محل تلاقي و برخورد برنامه ها، نظرات و اقدامات سياسي با صحنه ي سياست مي‌دانست و به نظر او اين دو واژه، لازم و ملزوم يكديگرند, به طوري كه اگر صحنه‌ي سياست مناسب نباشد، نظر و برنامه‌ي سياسي در عمل، نتيجه بخش نمي‌شود و چنانچه نظر و برنامه‌ي سياسي سنجيده و موافق شرايط موجود نگردد از استقبال و كاركرد مورد نظر باز مي‌ماند.

سياست خا رجي

عبارت است از يك استراتژي يا يك رشته اعمال از پيش طرح ريزي شده توسط تصميم گيرندگان حكومتي كه مقصود آن دستيابي به اهدافي معين، در چارچوب منافع ملي و در محيط بين المللي است. سياست خارجي شامل تعيين، اجرا و تامين يك سلسله اهداف و منافع ملي است كه در صحنه بين المللي از سوي دولت ها انجام مي پذيرد. سياست خارجي هم چنين مي تواند ابتكار عمل يك دولت و يا واكنش آن در قبال كنش ديگر دولت ها باشد.

در نهايت مي توان گفت كه در مجموع سياست خارجي دنباله سياست داخلي است. براين مبنا مختصات نظام سياسي از لحاظ ساختاري و رفتاري مي تواند نقش موثري در شيوه تبيين منافع، استراتژي ها و هدف ها ايفاء كند.

سياست خارجي در معناي امروزي آن، همزاد و همراه ((دولت ملي)) است. البته ((سياست خارجي به قدمت نخستين روابط ميان جوامع اوليه است. اما به صورت امروزي آن، از زمان پديدار شدن نظام دولت هاي اروپايي در سده هفدهم، وجود داشته است.)) توضيح اين كه، نظير ديگر ويژگي‌هاي دولت ملي، ابتدا ردپاي اين مقوله را در دولت هاي مستقل اميرنشين اروپايي بايد جست.

سياست خارجي به معناي امروزي، به دنبال حق ((حاكميت)) دولت ها مطرح مي گردد. در شرايط مزبور، به قول مورگنتا: ((سياست خارجي كشورها در حقيقت ملي نبود، بلكه دودماني محسوب مي‌شد و احساس يگانگي با قدرت و خط مشي‌هاي فرد پادشاه وجود داشت. اما با قدرت و سياست‌هاي يك تجمع مانند ملت, احساس يگانگي نمي‌شد. همان گونه كه گوته در زندگينامه خود مي‌گويد:((همه ما براي فردريك (كبير)ابراز احساسات مي كرديم، اما به پروس اهميتي نمي‌داديم.))[2]

سياست خارجي از ديدگاه اسلام

الف) بخش اول سياست تاثير بر ساير ملتها به مشاركت در برقراري نظم و جلوگيري از ظلم به آنان است، چون انسانيت يك وحدت واحدي است و انسان از اين نظر كه انسان است، خدمت انسان ديگر بر او لازم است بدون نظر به نظامهاي حاكم و دولتها. خداوند مي فرمايد: ((چه مي شود كه شما در راه خدا و براي نجات مستضعفين مبارزه نمي كنيد))[3]

ب)بخش دوم سياست كوششي در جلوگيري از تاثير دولتهاي خارجي در كشور اسلامي، چون اگر دولت مركزي در جلوگيري از اثر گذاشتن در كشور دخالت نكند، حكومت خارجي به انواع مختلف در كشور اثر می گذارد[4] و موجب تضعيف اقتدار كشور و مسلمانان خواهد شد.

 

[1]-آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، چاپ گلشن، انتشارات سهروردی، تهران، 1366، ص 213

[2] -علی بابایی، غلامرضا، پیشین، ص 360

[3] سوره نساء، آيه: 77

[4] شيرازي، سيد محمد، سياست از ديدگاه اسلام، ج 1، ترجمه باقر فالي – دكتر عبدالصاحب يادگاري، نشر انديشه‌هاي اسلام، قم، 1361.

 



:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: سیاست خارجی ایران ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 549
نویسنده : کیا فایل

پایان نامه جنگ شناسي يا پولمولوژي با جامعه شناسي جنگ

 

این متن شامل 100صفحه می باشد 

 

جنگ شناسي يا پولمولوژي با جامعه شناسي جنگ – يعني شناخت تأثير جنگ بر جامعه و متقابلاً تأثير جامعه بر جنگ – متفاوت است. همچنين بايد آن را از علم جنگ به مفهومي كه در مراكز نظامي تعليم مي دهند و متخصصان نظامي، فرماندهان و افسران را تربيت مي كنند. (اديبي سده، 1379:8)

پولمولوژي، تركيبي از واژه هاي يوناني polemos به معناي «جنگ» و logos به معناي «بررسي و شناسايي» است و در شكل كلي مي توان ان را «علم جنگ» ناميد. پولمولوژي به مطالعة شكل ها، علت ها، نتيجه ها و عملكردهاي جنگ به عنوان يك پديدة اجتماعي مي پردازد. (بوتول، 1:1368)

جنگ، بي ترديد، شگفت انگيزترين پديدة اجتماعي است. اگر بنا به گفتة دوركيم جامعه شناسي بيان تاريخ به صورتي ديگر باشد، مي توان گفت كه جنگ آفرينندة تاريخ است. در واقع، تاريخ صرفاً با توصيف كردن كشمكش هاي مسلحانه آغاز شده است و بعيد مي نمايد زماني برسد كه اين پديده كاملاً از بين برود، زيرا جنگ ها مشخص ترين مبادي تاريخ، و در عين حال، مرزهايي هستند كه مراحل مهم حوادث را از يكديگر متمايز مي كنند. تقريباً نمامي تمدن هاي معروف بر اثر جنگ از بين رفته اند. همة تمدن هاي جديد نيز با رخ دادن جنگ پا به عرصة وجود نهاده اند. سيادت هايي كه هر از چندگاه، نوعي جامعة خاص را در صدر جوامع بشري مي نشانند، زادة جنگ هستند و مشروعيت خود را از آن ئيم گيرند.

به علاوه، جنگ يكي از عوامل اصلي تقليد جمعي است كه در تغييرات اجتماعي نقش بسيار مهمي ايفا مي كنند. جنگ بسته ترين جوامع را وا مي دارد تا دير يا زود دروازه هاي خود را بگشايند؛ مانند چين، ژاپن يا مراكش در طول قرن اخير. جنگ احتمالاً نيرومندترين شكل تماس تمدن ها با يكديگر است. جنگ انزواي رواني را به زور از بين مي برد و حتي در نوع پوشش نيز تأثير مي گذارد. از روي برش لباس نظاميان مي توان فاتح حقيقي جنگي را كه سال ها پيش درگرفته است تشخيص داد؛ بعد از حكومت ناپلئون، از لباس هاي نظامي فرانسوي تقليد مي كردند، پس از سال 1918 از لباس هاي نظامي انگليسي، و امروز از لباس هاي نظامي امريكايي و روسي تقليد مي كنند.

مختصر اينكه جنگ از تمامي شكل هاي تحولات حيات اجتماعي مهم تر است. جنگ نوعي «تحول شتابان» است. بنابراين، شايد تعجب آور باشد كه چرا تا كنون علمي واقعي به نام «جنگشناسي» يا «پولمولوژي» به وجود نيامده است. به راستي، چرا كمتر محققي به مطالعة عيني ويژگي ها و جنبه هاي عملكردي جنگ، كه مهم ترين پديدة اجتماعي است، رغبت نيافته است؟ از نيم قرن پيش تا كنون شاهد افزايش آزمايشگاه هايي هستيم كه به مطالعة تخصصي برروي بيماري هاي مهلك مانند سرطان، سل، طاعون و تب زرد مي پردازد.

تعداد اين آزمايشگاه ها مدام در حال افزايش است و بايد چنين باشد. اما چرا براي مطالعة جنگ كه به تنهايي بيش از همة بلايا و آفات قرباني گرفته و مصيبت وبه بار آورده است، جتي يك مؤسسة تحقيقاتي تأسيس نشده است؟

ارسطو مي گويد كه علم، زادة حيرت است. مي توان گفت نخستين چيزي كه مانع مطالعة علمي موقلة جنگ مي شود اين است كه اين پديده در عين حيرت انگيز بودن، براي ما به قدري عادي است كه به سختي مي توانيم از آن شگفت زده شويم. پرودن[1]، نظريه پرداز سوسياليست فرانسوي مي گويد: (هيچ خواننده اي نياز ندارد به او بگويند كه جنگ از لحاظ فيزيكي يا تجربي چگونه چيزي است. هر كس تصويري از جنگ دارد؛ بعضي به سبب آنكه خود شاهد جنگ بوده اند، جمعي به علت ارتباطات عديده اي كه با جنگ داشته اند و بسياري به علت آنكه خود مستقيماً جنگيده اند. بنابراين، ابتدا بايد با اسن بداهت كاذب جنگ مبارزه كرد. در اين مورد، بداهت ناشي از عادتي رواني است دكه از بچگي در ما به جا مانده است. تمام پسربچه ها دوست دارند از سربازان تقليد و جنگ بازي كنند.»

دومين مانع بر سر راه مطالعة علمي جنگ، اين است كه جنگ ظاهراً به طور كامل به ارادة ما بستگي دارد. جنگ آغاز و پاياني دارد و در لحظه اي مشخص با همة تشريفات سياسي و مذهبي خاص خود شروع مي شود. براي جنگ دلايلي برمي شمارند كه از مدت ها پيش از طريق بحث و مشورت تدارك ديده شده اند. به نظر ما، اگر هر جنگي مستقلاً در نظر گرفته شود، ارادي، قابل اجتناب و صرفاً معلول تصميمي كه از ديرباز سنجيده و پخته شده است، به نظر خواهد رسيد.

بي شك اين اعتقاد كه جنگها كاملاً ارادي و آگاهانه اند، از مانعي اصلي سرچشمه مي گيرد كه بر سر راه مطالعة علمي جنگها قرار دارد. در اينجا سخن از يك «مغالطة حقوقي» به ميان مي ايد. با وجود تكذيب مكرر تاريخ، حقوقدانان هنوز جنگ را از مقوله نزاع ميان افراد، مشاجره، دوئل يا كشمكش توأم با فحاشي مي دانند. گاهي با نيز به تقليد از قراردادهاي حقوقي خصوصي يا قانون جزا، براي پيمان ها، دادگاه ها يا قوانين بين المللي طرح هايي تهيه مي كنند. عده اي مي خواهند با نوعي آئين، مطابق الگوي قواعد جنگ تن به تن يا مقررات بوكس و فوتبال، براي جنگ مقرراتي تدوين كنند. طرح هاي حاكميت نيز تا كنون حاصلي جز بازنويسي حقوق خصوصي، يا حداكثر حقوق خانخاني با تعبير خاص آن از حكميت تيولداران در منازعات، مانند دادگاه بارون ها، حاصلي نداشته است.

اگرچه اين همه، مسكن هايي آني هستند و راه حل هاي موقت اند، هرچه قدر مشروع و قابل درك باشند، مانع اصلي بر سر راه مطالعه علمي جنگ ها به حساب خواهند آمد (بوتول، 1368: 4-2). بدين ترتيب، مي توان گفت و صاحبنظران علوم اجتماعي، توجه نسبتاً ناچيزي به مطالعه در بارة جنگ نشان داده اند. (باتومور، 1357: 249)

 

كليات و مقررات

جنگ ايران و عراق

پس از يك رشته تنش هاي سياسي و برخوردهاي مرزي كه چند صباحي بعد از انقلاب اسلامي 1357 بين دو كشور ايران و عراق پديدار شد، سرانجام در 31 شهريور 1359، دولت عراق يك جنگ خانمانسوز را عليه ايران آغاز كرد كه هشت سال ادامه داشت.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: جنگ شناسی،پولمولوژی ,
تاریخ : یک شنبه 28 بهمن 1397
بازدید : 539
نویسنده : کیا فایل

پایان نامه سكولاريسم و کشف حجاب در ایران

 

این متن شامل 213 صفحه می باشد 

 مصطفي كمال آتاتورك در اثراقدامات تدريجي و آشكار توانسته بود به عمر امپراطوري

 عثماني پايان دهد و كشور كوچك تركيه را بنيان نهد ، برآن شد تا كشور تركيه را در مسير

 نوسازي قرار دهد ؛ نوسازي كه مصطفي كمال خواستار آن بود ، در واقع غربي سازي بود و

 در اين راستا مي بايست تمام سنتها از بين مي رفت . وی براي رسيدن به اين هدف، مبارزه

گسترده با مذهب و نيروهايي مذهبي انجام داد و اسلام رسمي را بطور كامل از جامعه تركيه

 پاك كرد . در كنار اقدامات مصطفي كمال ؛ وابستگي روحانيون سني به دولت و عدم استقلال

 سياسي و مالي اين زمينه را براي مصطفي كمال فراهم آورد تا بتواند با تركيب سياست پنهان و

 آشكار تركيه را به يك كشور سكولار تبديل كند .

 از طرف ديگر در ايران نيز رضاشاه به زعم خود برآن شد تا جامعه ايران را همانند

 تركيه بسوي تمدن و نوسازي هدايت كند . در راستاي چنين اقدامي طبيعي بود كه از طرف

 روحانيون كه به عنوان ترويج دهندگان دين در جامعه محسوب مي شدند ،در مقابل چنين اقدامي

 مقاومت صورت گيرد ، استقلال سياسي، اقتصادي به روحانيون اين كمك را مي كرد تا در مقابل

 سياستهاي نوسازي رضاشاه كه توأم با دين زدايي بود مقاومت كنند .

 استقلال يكي از بزرگترين امتيازات روحانيت شيعه درمقايسه با روحانيت سني است .چه

 در دوره صفويه، چه در دوره هايي افشاريه و زنديه و قاجاريه و چه در دوره پهلوي، روحانيت

اگر چه متفاوت انديشيدند ولي هيچ گاه زير بار زور و دستور و ابلاغيه و فرمان شاهي

 نرفت. نتنها اين وضعيت و آرمان را حفظ كرد بلكه در شرايط مقتضي با قدرت ظالمانه مبارزه

كرد و براي ايجاد فضايي مساعد تر براي دينداري و دين مداري ، با حاكمان در افتاد و نهايتاً

 كوشيد تا نظامي اسلامي برمبناي دين و مردم تأسيس كند . از دوره هاي بسيار سخت و طاقت-

 فرسا براي روحانيت ، دوره حكومت بيست ساله رضاخان بود . در اين دوره روحانيت با

 شديدترين برخوردها وعميق ترين موانع مواجه شد . رضاخان كه سوداي ترقي و پيشرفت ايران

 به مانند كشورهاي اروپايي را درسر داشت ، سعي مي كرد مهمترين موانع را كه به زعم او

 مذهب و روحانيت بود ، از ميان بردارد . او علاوه بر مقابله هاي خشن و زورمندانه با

 روحانيت ، بر آن بود تا تمام نمادهاي مذهبي را از جامعه حذف كند . رضاشاه براي از بين

 بردن مذهب و نيروهايي مذهبي از تمام امكانات استفاده مي كرد تا هرچه زودتر به زعم خویش

 كشور را به دروازه هاي ترقي برساند .

 در پژوهش حاضر با مطالعه اقدامات ضد ديني در ايران و تركيه كه نهايتاً جامعه را به

 سوي سكولاريسم هدايت مي كرد ، آشنا خواهيم شد . و همچنين در اين پژوهش سياست هاي

 رضاشاه و آتاتورك را در مقابل مذهب و نيروهايي مذهبي بصورت مقايسه اي بررسي خواهيم

كرد .

 

قاسم رضايي يونجالي

فصل اول : كليات

 معرفي روش و ماهيت تحقيق كه معمولاً به شكل طرح تحقيق يا طرح پژوهش ارائه

مي شود موجب مي شود كه محقق و خواننده بر محتوا و شكل تحقيق تسلط و احاطه داشته

باشند . با معرفي روش و ماهيت تحقيق است كه ارزيابي و قضاوت در توفيق يا عدم توفيق

نتايج علمي تحقيق براساس هدف و روش اعلامي ميسر مي شود براساس چنين ضرورتي در

 بخش ابتدايي اين پژوهش طرح مسأله - تاريخچه موضوع - هدف و قلمرو تحقيق - بيان

 فرضيه - روش گردآوري داده ها و تجزيه و تحليل آنها – سازماندهي تحقيق و ساير مسائل

 به منظور تبين و تحديد و تدقيق و تعميق موضوع مورد بررسي قرارمي گيرد .

 1-1) بيان مسأله

 تاريخ بزرگترين منبع شناخت ، سرشارترين ذخيره تجربه اندوزي و مؤثرترين وسيله

 عبرت گيري براي گام برداشتن در حال و روشن نمودن تصوير آينده است . تاريخ بستري

 است كه ما را با منابع اصلي انديشه ها و ريشه تحولات آشنا مي سازد . از اين رو درمراجعه

 به تاريخ بايستي بسيار دقيق بود و به ابعاد و زمينه هاي فكري – سياسي – اقتصادي و

 فرهنگي و بين الملي حوادث و تحولات توجه نمود .

 تاريخ معاصر ايران و تركيه نيز از نظرمحتوا و مضمون سياسي، اجتماعي و فرهنگي

 و كيفيت تحولات و فراز و فرودهاي آن به خصوص در زمينه تعامل دين و دولت دربردارنده

 حوادث و تجربيات مهمي است كه آگاهي دقيق از آنها ميتواند براي ما در پيمودن راه دشوار

 در مقطع حساس كنوني مفيد باشد و بي توجهي به آن موجب ضرر و زيان خواهد شد .

 جنبش ها و انقلاب هاي مهم در تاريخ اسلام و بويژه در ايران و تركيه با رهبري و

 حمايت روحانيون همراه بوده است . تحريم تنباكو – انقلاب مشروطيت و جنبش هاي

 مقطعي در شهرهاي مختلف ايران عموماً به رهبري روحانيت و تحت تأثير مستقيم عنصر

 دين صورت گرفته است ؛ در تاريخ اجتماعي ، سياسي عثماني و سپس تركيه هم دين و

 روحانيت نقش مهمي داشته اند .

 اعلان جنگ عثماني به مصر در سا ل 1516 با فتواي شيخ الاسلام علي جمالي

 صورت گرفته است . در دولت عثماني شماري از پادشاهان براساس فتواي شيخ الاسلام ها

 از قدرت و سلطنت خلع شده اند .سلطان سليم سوم و سلطان عبدالعزيز دوم و سلطان عبد-

 الحميد دوم با فتوا خلع شده اند .

 همچنين قيام شيخ رجب و شورش شهر سيواس درمركز تركيه و قيام شيخ سعيد در

 شرق تركيه ( پس از تشكيل تركيه جديد) با رهبري وهدايت روحانيون صورت گرفته است .

 به قدرت رسيدن مصطفي كمال پاشا در تركيه و همچنين رضاخان در ايران از جمله

 حوادث مهم تاريخي است كه سرآغاز وسرمنشاء تحولات سياسي اجتماعي و فرهنگي بزرگي

 دراين دو كشور به شمار مي آيد . به قدرت رسيدن مصطفي كمال پاشا و رضاخان در كنار

 شرايط داخلي ناشي از شرايط و تحولات بين الملي پس ازجنگ جهاني اول وانقلاب بلشويكي

 در روسيه محسوب مي شود . در دوران زمامداري مصطفي كمال پاشا و رضاخان ؛ كشور

 ايران و تركيه وارد مسيري متفاوت از سيرتاريخي خود شد . گسترش يافتن وابستگي هاي

 فرهنگي ايران و تركيه به غرب و ترويج غربگرايي و خود باختگي و پي گيري سياست هاي

 تجدد گرايانه از طريق تضيف مذهب و از بين بردن دين و نيروهاي مذهبي و همچنين تشكيل

 ارتش مدرن براي از بين بردن مخالفان از مهمترين رويدادهايي است كه با اين دوران آغاز

 مي شود .

 در ايران و تركيه هر چند كه روند تجدد گرايي از زمانهايي بسيار دوري آغاز شده

 بود ولي در دوران حاكميت رضاشاه و مصطفي كمال حركت به سوي غرب و غرب گرايي

 بيشتر و با جدّيت و در قالب يك دولت متمركز و مدرن دنبال گرديد . براي رسيدن به چنين

 آرماني هرچيزي كه دركشوراحساس مي شد در برابر نوسازي مقاومت خواهد كرد به سرعت

 از بين برده مي شد .

 قرن هيجدهم ميلادي سرآغاز فصل نويني در تاريخ كشورهاي اسلامي محسوب مي-

 شود . در اين قرن دنياي اسلام شاهد رشد و قدرت نمايي رقيبي در مقابل خود شد كه تا آن

 زمان در روابط بين دنياي اسلام با ممالك غير مسلمان بي سابقه بود . در جوار و همسايگي

 اروپا سرزمينهاي مسلمان نشيني قرار داشتند كه تا آن زمان عمدتاً تحت كنترل امپراطوري

 كهن عثماني قرار داشتند . امپراطوري قدرتمندي كه تا يك قرن قبل از آن توانسته بود تا مركز

 اروپا پيشروي كند . ولي از قرن هيجدهم اوضاع به تدريج عوض مي شود دولتهاي اروپايي

 درسايه ثروت عظيم به دست آمده ازممالك و مستعمرات خود در قاره آمريكا، آفريقا و آسيا و

 نيز رشد و پيشرفت تكنولوژي وعلوم جديد در آن قاره داراي آنچنان قدرتي شدند كه خود را

 براي تهاجمي سنگين و همه جانبه به همسايگان مسلمان نشين خود به قدركافي قدرتمند ديدند.

 تا اوايل قرن 19 بسياري از مناطق مسلمان نشين تحت كنترل اروپايان قرار گرفت .

 ايران از بخش شمال مورد حمله روس قرارگرفت و بخش قابل توجهي ازقلمرو خود را از

 دست داد.دركشورعثماني سطح درگيري بسيار وسيع بود ازقرن هيجدهم به بعد كليه تصرفات

 عثماني تركي در اروپاي شرقي – خاورميانه – آفريقا و همچنين قفقاز مورد تهاجم دولتهاي

 اروپايي قرار گرفته بود و هراز چند گاهي بخشهايي از قلمرو عثماني در مواجهه با يكي از

 دول اروپايي از دست مي رفت.

  




:: موضوعات مرتبط: علوم انسانی , علوم سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: سکولاریسم،کشف حجاب ,

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

فروشگاه فایل کیا؛ منبع جامع انواع فایل... چنانچه فایل مد نظرشما در بین فایل های بارگذاری شده در سایت موجود نبود،می توانید از طریق دایرکت پیج اینستاگرام@kiyafile.ir سفارش دهید.

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان منبع جامع انواع فایل و آدرس kiyafile.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.











RSS

Powered By
loxblog.Com
مدیر سبز، آموزش بازاریابی

TOOLS BLOG

TOOLS BLOG